دادبهفرهنگ نامها(تلفظ: dād beh) (در قدیم) دارندهی بهترین داد (عدل ، داوری ، دادگری) ؛ (در اعلام) دادبه [در منابع عربی] یا روزبه نامِ عبدالله ابن مقفع نویسنده و مترجم مشهور قرن دوم هجری [مترجم کلیله و دمنه] قبل از پذیرفتن آئین اسلام.
دیادبةلغتنامه دهخدادیادبة. [ دَ دِ ب َ ] (معرب ، اِ) ج ِ عربی دیدب ، دیدبان فارسی است . (یادداشت مؤلف ) : نصبوا علی رؤوس الجبال دیادبة و رقباء لیفحص الهلال . (آثارالباقیة ص 57 چ زاخائو). فلما ابصرتنا الدیادبة خرجنا هراباء. (معجم البلدا
أَحاطَهُ عِلْماً بِـدیکشنری عربی به فارسیخبر دادبه او از , اطلاع داد به او از , مطلع کرد او را از , آگاه کرد او را از , را به اطلاع او رساند
حَجَّفرهنگ واژگان قرآنقصد کرد-قصد کردن(چون هرکس که بخواهد همان مناسکي را که حضرت ابراهيم عليه السلام انجام دادبه جا آورد،بايد قصد خانه خداکند به اين اعمال نيز "حج"مي گويند)
ربیعة الرأیلغتنامه دهخداربیعة الرأی . [ رَ ع َ تُرْ رَءْی ْ ] (اِخ ) ربیعةبن فروخ تمیمی (از طریق ولاء نه تمیمی اصلی ) مدنی ، مکنی به ابوعثمان . امام فقیه و مجتهد و از مذهب رأی آگاه بود از اینروی به ربیعةالرأی ملقب گردید. از ارباب سخاوت و کرم بود و وقتی که سفاح بمدینه آمد دستور دادبه او پولی بدهند
مثمرلغتنامه دهخدامثمر. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) درخت میوه رسیده و درخت میوه آورده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).- العقل المثمر ؛ عقل مؤمن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- المال المثمر</span
ابن المقفعلغتنامه دهخداابن المقفع. [اِ نُل ْ م ُ ق َف ْ ف َ ] (اِخ ) عبداﷲ. اسم او بفارسی روزبه است و پیش از اسلام آوردن کنیت او ابوعمرو و پس از قبول مسلمانی مکنی به ابومحمد گردید و مقفع پدر او پسر مبارک است و اصل او از جوز شهری از کوره های فارس است . ابن مقفع در اول کاتب داودبن عمربن هبیره و سپس ک
خردادبهفرهنگ نامها(تلفظ: xordād beh) کمال، رسایی و درستی بهتر ؛ (در اعلام) نام یکی از جغرافیدانان مسلمانِ قرن سوم (هـ.ق).