دارالامانلغتنامه دهخدادارالامان . [ رُل ْ اَ ] (اِخ ) کرمان و مولتان را گفته اند. (مسکوکات ایران رابینو ص 98).
دارالامانلغتنامه دهخدادارالامان . [ رُل ْ اَ ] (اِخ ) هندوستان را نیز گفته اند. (تذکره ٔ میخانه ص 323).
دارالامنلغتنامه دهخدادارالامن . [ رُل ْ اَ ] (اِخ ) سرزمین هند را گفته اند. (مسکوکات ایران رابینو ص 98).
قلعه ٔ ایجلغتنامه دهخداقلعه ٔ ایج . [ ق َ ع َ ی ِ ] (اِخ )این قلعه در بالای کوه کوچکی است در نزدیک ایک اصطهبانات . به سال 470 نظام الدین محمود شبانکاره از کوههای دور و نزدیک آب را بر آنجا آورد و حصار کشید و آنجا را دارالامان نامید. (جغرافیای غرب ایران ص <span class
فدائیلغتنامه دهخدافدائی . [ ف َ ] (اِخ ) کرمانی . از معاصران آذر بیگدلی است . آذر نویسد: اسمش حاج محمد و از اهل دارالامان کرمان است . صحبتش اتفاق افتاد. طبع روانی دارد و در تاریخ گویی مسلط است . این مطلع از اوست :یکسان بود اگر رسدم سر بر آفتاب یا تابدم ز بی کلهی بر سر آفتاب .<p cla
حافظیلغتنامه دهخداحافظی . [ ف ِ ] (اِخ ) (خواجه ...) از دارالامان کرمان است ، اما از بسیاری اقامت در شهر هرات میتوان گفت از آنجاست . طالب علم است ، و از حکاکی صاحب وقوف . او راست :فروغ ماه رخت دیده را پرآب کندکسی ندیده که مه کار آفتاب کند. (ترجمه ٔ مجالس النفائس ص
جامع کردستانلغتنامه دهخداجامع کردستان . [م ِ ع ِ ک ُ دِ ] (اِخ ) مسجدی است در سنندج که بنام مسجد دارالحسان معروف است و امان اﷲخان بزرگ در سال 1228 هَ .ق . آن را بنا کرده است . این جامع مسجدی است عالی که شبستان آن 22 ستون دارد و دو ای
باکور افغانلغتنامه دهخداباکور افغان . [ اَ ] (اِخ ) نام امیری که ازطرف شاه شجاع مظفری به کرمان اعزام شده است . در تاریخ وزیری آمده است : شاه شجاع سلطان شبلی پسر خود را بحکمرانی کرمان فرستاد... و دولتشاه و ملک محمد نام را که هردو از اقارب خواجه قوام الدین محمد بودند....به پیشکاری کرمان مأمور کرد. بع