دارالضربلغتنامه دهخدادارالضرب . [ رُض ْ ض َ ] (ع اِ مرکب ) میخکده . ضرابخانه . جایی که پول در آن سکه میزنند. (ناظم الاطباء).
میخکدهلغتنامه دهخدامیخکده . [ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) ضرابخانه و دارالضرب . (ناظم الاطباء) (از برهان ). خانه ای که در آن سکه زنند و آن را دارالضرب و ضرابخانه نیز گویند. (انجمن آرا). دارالضرب . (آنندراج ).سراضرب . ضرابخانه . درم سرای . دارالسکه . سکه خانه . (یا
دار ضربلغتنامه دهخدادار ضرب . [ رِ ض َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دارالضرب . ضرابخانه . میخکده : مفلسان گر خوش شوند از زر قلب لیک او رسوا شود در دارضرب .مولوی . رجوع به دارالضرب شود.
برون سرالغتنامه دهخدابرون سرا. [ ب ِ / ب ُ س َ ] (اِ مرکب ) بیرون سرا. بیرون سرای . || زری که در غیر دارالضرب و ضرابخانه سکه کرده باشند. (برهان ) (ناظم الاطباء). پول قلب و بد که در غیر دارالضرب سکه زده باشند.