داربستلغتنامه دهخداداربست . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فرامرزان بخش بستک شهرستان لار. چهل و دوهزارگزی جنوب باختر بستک . دامنه ٔ شمالی کوه داربست . گرمسیر و مالاریائی است و سکنه ٔ آن 270 تن است . آب آنجا از باران . محصول آن خرما. دیمی . شغل اهالی زراعت است و ر
داربستلغتنامه دهخداداربست . [ ب َ ] (اِ مرکب ) داربند. چفتی که تاک و کدو بر آن اندازند تا پهن شود و خوشه ها بدان آویزند. (آنندراج ). || چوبی چند که معماران بالای آن نشسته ، کار میکنند. (آنندراج ).
داربستفرهنگ فارسی عمید۱. چوببندی.۲. چوببست.۳. چوبهایی که زیر درخت انگور برپا کنند و شاخههای تاک را روی آن بیندازند؛ داربند.
دوربستلغتنامه دهخدادوربست . [ ب َ ] (اِخ ) قریه ای است قریب به شهر تهران و آن را اکنون ترشت و دَرَشت خوانند ظن غالب آن است که باء، یاء بوده است و دریست نام داشته است و اکنون ترشت شده چه در پارس نزدیک کازرون و شاپور قریه ای است که آن را دریست گویند. (از آنندراج ) (انجمن آرا). اما این وجه بر اساس
داربست 1frameworkواژههای مصوب فرهنگستانسازهای موقت که در هنگام ساخت ساختمان از آن استفاده و پس از پایان کار برداشته میشود
داربست 2scaffoldواژههای مصوب فرهنگستانساختار سهبعدی مصنوعی که نقش زمینۀ برونیاختهای را برای رفتارهای یاختهای و بازسازی بافت ایفا میکند
زیداربستstroma, matrix 3واژههای مصوب فرهنگستانداربستی از جنس بافت همبند که یک ساختار یا بافت را پشتیبانی میکند
داربست 1frameworkواژههای مصوب فرهنگستانسازهای موقت که در هنگام ساخت ساختمان از آن استفاده و پس از پایان کار برداشته میشود
داربست 2scaffoldواژههای مصوب فرهنگستانساختار سهبعدی مصنوعی که نقش زمینۀ برونیاختهای را برای رفتارهای یاختهای و بازسازی بافت ایفا میکند
تدفین داربستیscaffold burial, scaffold grave, tree burialواژههای مصوب فرهنگستانواسپارشی که در آن جسد را در پارچه یا پوست حیوان میپیچیدند و بالای داربست چوبی رها میکردند
داربست 1frameworkواژههای مصوب فرهنگستانسازهای موقت که در هنگام ساخت ساختمان از آن استفاده و پس از پایان کار برداشته میشود
داربست 2scaffoldواژههای مصوب فرهنگستانساختار سهبعدی مصنوعی که نقش زمینۀ برونیاختهای را برای رفتارهای یاختهای و بازسازی بافت ایفا میکند
زیداربستstroma, matrix 3واژههای مصوب فرهنگستانداربستی از جنس بافت همبند که یک ساختار یا بافت را پشتیبانی میکند