گدارچیتیلغتنامه دهخداگدارچیتی . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است مرکز دهستان گدارچیتی بخش هندیجان شهرستان خرمشهر، 37000گزی شمال خاوری هندیجان ، کنار راه اتومبیل رو بهبهان به هندیجان . دشت ، گرمسیر مالاریائی و سکنه ٔ آن 120 تن است . آب آن ا
گدارچیتیلغتنامه دهخداگدارچیتی . [ گ ُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش هندیجان شهرستان خرمشهر است . این دهستان در شمال دهستان ده ملا و رود زهره واقع شده و هوای آن گرمسیر مالاریائی است . آب قراء از رود زهره تأمین و محصول عمده ٔ آن غلات دیمی است . شغل عمده ٔ مردان زراعت و گله داری است . از <span
درتالغتنامه دهخدادرتا. [ دُ ] (اِخ ) ناحیه ای است از نواحی کوفه . در این مکان مردم کثیر و درخت خرمای بسیار بوده و فعلاً خرابست . (از معجم البلدان ).
درتالغتنامه دهخدادرتا. [ دُ ] (اِخ ) نام موضعی است در نزدیکی بغداد در نزدیکی قَطرَبﱡل . نصاری هم در همین مکان دیری دارند، و برخی آنرا درنا بانون ضبط کرده اند. (از معجم البلدان ).
دارتوتلغتنامه دهخدادارتوت . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سلکی شهرستان نهاوند. در 25هزارگزی باختر نهاوند و 2هزارگزی مارس بان . سکنه ٔ آن 25 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl"
دارتوتلغتنامه دهخدادارتوت . (اِخ ) دهی از بخش چوار شهرستان ایلام . در 34هزارگزی شمال باختری چوار و 21هزارگزی باختر راه شوسه ٔ چوار به شاه آباد. کوهستانی . سردسیر و سکنه ٔ آن 50 تن است . آب آن ا
دارتوتلغتنامه دهخدادارتوت . (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان .در 7500گزی باختر دیزگران و 6هزارگزی خاور شوسه ٔ کردستان . کوهستانی . سردسیر و سکنه ٔ آن 210 تن است . آب آن
دارتوتلغتنامه دهخدادارتوت . (اِخ ) دهی از دهستان چرداول بخش شیروان شهرستان ایلام . در 6 هزارگزی جنوب چرداول و دوهزارگزی جنوب راه مالرو شیروان . کوهستانی . گرمسیر و سکنه ٔ آن 60 تن است . آب آن از رودخانه ٔ چرداول . محصول آنجا غل
دارتوتلغتنامه دهخدادارتوت . (اِخ ) دهی از دهستان قلعه شاهین بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین . در 13هزارگزی جنوب خاوری سرپل ذهاب کنار راه فرعی سراب به قلعه شاهین . دشت گرمسیر و سکنه ٔ آن 80 تن است . آب آن از سراب قلعه شاهین . محص
جوش ترشلغتنامه دهخداجوش ترش . [ش ِ ت ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسید طرطریک . اسیر تارتاریک . اسیدی است که از دارتو (دُردی که از شراب در چلیک باقی ماند) بدست آید. (فرهنگ فارسی معین ).
گیر و دارلغتنامه دهخداگیر و دار. [ رُ ] (اِمص مرکب ، اِ مرکب ) مرکب از: دو فعل گیر (گرفتن ) به اضافه ٔ واو عطف و فعل دار (داشتن ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). اخذ و ضبط. || اختلاط بانگهای مبارزان ، و شور و غوغای آنها. (ناظم الاطباء) : برآمد ز آوردگه گیر و دارنبیند
دردلغتنامه دهخدادرد. [ دُ ] (اِ) درده . دردی . هر کدورت که در چیزی رقیق ته نشین شود. (از غیاث ). آنچه ته نشنید از روغن و هر چیزرقیق و مایع و سایل . ناب از صفات اوست . و با لفظ خوردن و مکیدن مستعمل است . (از آنندراج ). ماده ٔ کدری که در قعر ظرف مایعات متشکل می گردد و رسوب و دار تو یعنی ماده ا
دردیلغتنامه دهخدادردی . [ دُ دی ی ] (ع اِ) درد. درده . آنچه به تک نشیند از مایع همچو روغن زیت و غیر آن . خلاف صافی . (منتهی الارب ). دردی روغن و غیره ، آنچه از تیرگی در ته آن رسوب می کند. (از اقرب الموارد). به معنی درد که در چیز رقیق ته نشین شود. مجازاً به معنی شراب تیره ، و باید دانست که درد
دارتوتلغتنامه دهخدادارتوت . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سلکی شهرستان نهاوند. در 25هزارگزی باختر نهاوند و 2هزارگزی مارس بان . سکنه ٔ آن 25 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl"
دارتوتلغتنامه دهخدادارتوت . (اِخ ) دهی از بخش چوار شهرستان ایلام . در 34هزارگزی شمال باختری چوار و 21هزارگزی باختر راه شوسه ٔ چوار به شاه آباد. کوهستانی . سردسیر و سکنه ٔ آن 50 تن است . آب آن ا
دارتوتلغتنامه دهخدادارتوت . (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان .در 7500گزی باختر دیزگران و 6هزارگزی خاور شوسه ٔ کردستان . کوهستانی . سردسیر و سکنه ٔ آن 210 تن است . آب آن
دارتوتلغتنامه دهخدادارتوت . (اِخ ) دهی از دهستان چرداول بخش شیروان شهرستان ایلام . در 6 هزارگزی جنوب چرداول و دوهزارگزی جنوب راه مالرو شیروان . کوهستانی . گرمسیر و سکنه ٔ آن 60 تن است . آب آن از رودخانه ٔ چرداول . محصول آنجا غل
دارتوتلغتنامه دهخدادارتوت . (اِخ ) دهی از دهستان قلعه شاهین بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین . در 13هزارگزی جنوب خاوری سرپل ذهاب کنار راه فرعی سراب به قلعه شاهین . دشت گرمسیر و سکنه ٔ آن 80 تن است . آب آن از سراب قلعه شاهین . محص