داردوستلغتنامه دهخداداردوست .(اِ مرکب ) درختی است که دارای ساقه های پیچنده است وآن را عشقه گویند. مهر بانک لبلاب . رجوع به لبلاب ، عشقه ، عشق پیچان و مهربانک شود. || و در تداول جنگلبانی بر همه ٔ انواع درختان پیچنده اطلاق شود.
دوردستلغتنامه دهخدادوردست . [ دَ ] (ص مرکب ) کنایه است از چیزی که رسیدن به آن مشکل باشد. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). (از لغت محلی شوشتر) : و کار اصل ضبط کردن اولیتر که سوی فرع گراییدن خصوصاً دوردست است و فوت می شود. (تاریخ بیهقی ). و چون مطلب
دوردستفرهنگ فارسی عمید۱. جای دور: ◻︎ ز بانگ سگان کآمد از دوردست / رمیدند گرگان و روباه رست (نظامی۵: ۹۶۶).۲. (صفت) چیزی که نزدیک نباشد؛ آنچه در دسترس نباشد.
دردوسلغتنامه دهخدادردوس . [ دَ ] (اِ) (شکسته ٔ داردوست ) نامی است که در آستارا و گرگانرود به داردوست دهند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به داردوست شود.
لشکلغتنامه دهخدالشک . [ ل َ ] (اِ) نامی که در لاهیجان و دیلمان به داردوست دهند. عشقه . عشق پیچان . مهربانک . لبلاب . رجوع به داردوست شود.
بلگملغتنامه دهخدابلگم . [ ب َ گ َ ] (اِ) نامی است که در گیلان و نور و کجور به داردوست دهند. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به داردوست شود.
بلوهلغتنامه دهخدابلوه . [ ب َ وَ / وِ ] (اِ) نامی است که در گرگان به داردوست دهند. در مینودشت (حاجیر) پاپیتال را گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به داردوست و پاپیتال شود.
تویجه لیلغتنامه دهخداتویجه لی . [ ج َ ] (اِ) نامی است که در شفارود به داردوست دهند. تویج . عشقه .رجوع به داردوست شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).