حائضلغتنامه دهخداحائض . [ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حیض . حائضة. زن خون دیده . زن ناپاک . زن بی نماز.زن حیض فتاده . عارِک . دارِس . ارهون . طامث . لک دیده .
نیسملغتنامه دهخدانیسم . [ ن َ س َ ] (ع اِ) باد نرم . (منتهی الارب ). نَسَم . (از اقرب الموارد). || راه ناپیدا و محوشده . (منتهی الارب ). طریق دارس مستقیم ، لغتی است در نیسب . (از متن اللغة).
کهنهفرهنگ مترادف و متضاد۱. دیرینه، عتیقه، عتیق، قدیم، قدیمی، کهن ۲. مزمن ۳. اسقاط، پوسیده، داثر، دارس، فرسوده، متروک، مندرس ۴. مستعمل ۵. خرقه، خلق ≠ جدید، نو
دوارسلغتنامه دهخدادوارس . [ دَ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ دارس . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : رسوم الطلل والدیار الدوارس چو بر صدر منشور توقیع صاحب . (منسوب به حسن متکلم ).