دارگروهلغتنامه دهخدادارگروه . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) دار بدرختی گفته میشود که قطر آن بیش از ده سانتیمتر باشد. دارگروه جنگلی را میگویند که درختان آن رابتوان دار نامید. (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 117).
خدمات دوررأیگیریtelevoting servicesواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خدمات تماسانبوه که در آن مجری نظرسنجی پرسشهای خاصی را مطرح میکند و تماسگیرنده با فشردن دکمههای تلفن گزینهای را انتخاب میکند
دارلغتنامه دهخدادار. (اِ) مطلق درخت را گویند. (برهان ) : تن ما چو میوه ست و او میوه داربچینند یکروز میوه ز دار. اسدی .و رجوع به دارگروه شود. || در ترکیبات زیر «دار» بعنوان مزید مؤخر اسم (پساوند) بکار رفته است : اربودار. امروددار.