داشادلغتنامه دهخداداشاد. (اِ) عطا و بخشش پارسیان روز عید بمردم میداده اند. (آنندراج ). داشن . داشند. عطاء. (تفلیسی ) دهشت . دهشته . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بخشش وچیزی که روزهای گرامی بمردم میداده اند : خواستم با نثار و داشادش پدر اینجا بمن فرستادش حرکاتش همه
داشادفرهنگ فارسی عمید۱. عطا؛ بخشش؛ دهش: ◻︎ خواستم با نیاز و داشادش / پدر اینجا به من فرستادش (عنصری: ۳۶۷).۲. پاداش.
داشتلغتنامه دهخداداشت . (مص مرخم ، اِمص ) مصدر مرخم از داشتن به معنی حفظ و نگهداری و توجه و حمایت و حراست و صیانت : عالمی را بنکوداشت نگه دانی داشت مال خویش از قبل داشت نداری تو نگاه . فرخی .و از خداوند عز اسمه میخواهیم تا وی را و
داشتفرهنگ فارسی عمید۱. حفظ و نگهداری.۲. داشتن؛ حفظ کردن (در ترکیب با کلمات دیگر): بازداشت، بزرگداشت، بهداشت، چشمداشت، نیکوداشت.
داشابلغتنامه دهخداداشاب . (اِ) داد و دهش وچیزی به مردم دادن باشد. (برهان ). دهش : ز کین تو غمناک گردد عدوز داشاب [ داشاد ] تو شاد گردد ولی .منوچهری .
دهشتهلغتنامه دهخدادهشته . [ دَ / دِ هَِ ت ِ ] (اِمص ) بخشش بی ریا و صدقه و خیرات و مبرات . (ناظم الاطباء). عطیه و بخشش . (آنندراج ). داشن . داشاد. عطا. دهشت . (از لغت فرس اسدی ).
داشنلغتنامه دهخداداشن . [ ش َ ] (اِ)عطا. دهشت . دهشته . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). داشاد. داشات . عطا و بخشش و انعام باشد. (برهان ) : ترا نز بهر داشن خواستارم که من خود خواسته بسیار دارم .توئی چشم مرا خورشید روشن مرا دیدار تو باید نه داشن <p class="aut