دامنهلغتنامه دهخدادامنه . [ م َ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خیر بخش اصطهبانات شهرستان فسا. واقع 17هزارگزی شمال باختری اصطهبانات ، کنار راه فرعی خرامه به اصطهبانات و نی ریز جلگه است و معتدل و دارای 120 سکنه . آب آن از چشمه ا
دامنهلغتنامه دهخدادامنه . [ م َ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدن . واقع در 16هزارگزی خاور داران و متصل به شوسه ٔ اصفهان به کوهرنگ و داران . دامنه و سردسیر و دارای 1986 سکنه است . آب آن ازرودخانه است
دامنهلغتنامه دهخدادامنه . [ م َ ن َ / ن ِ] (اِ) فراخای زیر کوه . دامن کوه . لحف . (منتهی الارب ). بن کوه . پهنای کوه . زیر کوه یا بلندی : مناره ٔ بلند در دامنه ٔ الوند پست نماید. (گلستان ).چشم چو بگشود در آن دامنه دید که جا تر ب
دامنهلغتنامه دهخدادامنه . [ م َ ن َ] (اِخ ) از قرای ناحیه ٔ لاریجان است در مازندران در دامنه ٔ کوه دماوند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 299).
دامنهلغتنامه دهخدادامنه . [ م َ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت . واقع در18هزارگزی باختر ساردوئیه و 5هزارگزی جنوب راه مالرو بافت به ساردوئیه کوهستانی است و سردسیر و دارای 60
ضامنةلغتنامه دهخداضامنة. [ م ِ ن َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ضامن . || خرمابن که در شهر یا قریه یا داخل حصار شهر باشد، و منه الحدیث : انّه صلی اﷲ علیه و سلّم کتب ان لنا الضاحیة من البعل و لکم الضامنة من النخل (و الضاحیة هی الظاهرة التی فی البر من النخیل و البعل الذی یشرب بعروقه من غیر سقی ). (منتهی
دامینهفرهنگ نامها(تلفظ: dāmine) [دامین (کردی) = دامن ، دامنهی کوه + ه (پسوند نسبت)] (به مجاز) زیبا .
دامنه دارلغتنامه دهخدادامنه دار. [ م َ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) که دامنه دارد. دارای دامنه . || وسیع. پهناور. موسع. با عرض و طول بسیار. ممتد.- ابری دامنه دار ؛ که دنباله ٔ آن نگسلد.- ادعای دامنه دار ؛ طولانی .<
دامنه داریلغتنامه دهخدادامنه داری . [ م َ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل دامنه دار. حالت و چگونگی دامنه دار.
خوش دامنهلغتنامه دهخداخوش دامنه . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) کنایه از معشوقه ای است که سرین بزرگ و تنگ و خشک داشته باشد. (از لغت نامه محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
دامنهرباییdomain hijackingواژههای مصوب فرهنگستانعملی که در نتیجۀ آن رایانۀ سرویسدهندۀ یک دامنه از دسترس خارج میشود و سرویسدهندۀ متعلق به مهاجم، جای سرویسدهندۀ اصلی را میگیرد
دامنهشکافیamplitude splittingواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن تابش الکترومغناطیسی به دو شاخه با دامنههای متفاوت تقسیم میشود
دامانهلغتنامه دهخدادامانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) دامنه : دامانه ٔ کوه ؛ دامنه ٔ آن . رجوع به دامنه شود.
رابطۀ اعتمادآمیزtrust relationshipواژههای مصوب فرهنگستانپیوندی بین دو دامنه، مانند دو کارساز در یک شبکه که به کاربر دارای حساب در یک دامنه امکان میدهد تا به منابع دامنۀ دیگر دسترسی داشته باشد
دامنه دارلغتنامه دهخدادامنه دار. [ م َ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) که دامنه دارد. دارای دامنه . || وسیع. پهناور. موسع. با عرض و طول بسیار. ممتد.- ابری دامنه دار ؛ که دنباله ٔ آن نگسلد.- ادعای دامنه دار ؛ طولانی .<
دامنه داریلغتنامه دهخدادامنه داری . [ م َ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل دامنه دار. حالت و چگونگی دامنه دار.
خوش دامنهلغتنامه دهخداخوش دامنه . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) کنایه از معشوقه ای است که سرین بزرگ و تنگ و خشک داشته باشد. (از لغت نامه محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
بازیابی دامنهamplitude recoveryواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای بازیافت دامنة ردّ لرزه یا رویداد بازتابی (reflection event)
بیهنجاری دامنهamplitude anomalyواژههای مصوب فرهنگستان1. افزایش یا کاهش محلی دامنة میدان پتانسیل براثر تغییر در توزیع مقادیر تباین پذیرفتاری یا چگالی مواد زیرسطحی 2. کاهش یا افزایش موضعی دامنة موج لرزهای بازتابی
سامانۀ نام دامنهdomain name system, domain name server, domain name serviceواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای اینترنتی که نامهای دامنه را به نشانیهایی در قالب قرارداد اینترنت برمیگردانَد متـ . ساناد
سایة دامنهamplitude shadowواژههای مصوب فرهنگستانمحدودهای محلی با دامنة کم در زیر زون کاهنده (attenuating zone)