دامیدنلغتنامه دهخدادامیدن . [ دَ ] (مص ) بر بالا رفتن . (برهان ). بالای چیزی گشتن . صعود. زبر چیزی شدن . (شرفنامه ٔ منیری ). || برابر چیزی شدن . (برهان ) . || از بیخ و بن برکندن . (برهان ). قلع. نسف . (تاج المصادر بیهقی ). || تخم افشاندن . (برهان ). حرث . افشاندن چنانکه دانه را. (یادداشت مؤلف
دامیدنفرهنگ فارسی عمید۱. بالارفتن؛ بر بالا رفتن؛ بر زبر چیزی شدن.۲. (مصدر متعدی) بر باد دادن خرمن که کاه از دانه جدا شود؛ باد دان.۳. دانه پاشیدن و تخم افشاندن.
دیومدیانDiomedeiaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از راستۀ کبوترسانان که بزرگترین پرندگان دریایی پروازگر هستند با بالهای بلند و باریک و منقار قلابدار
دامیدگیلغتنامه دهخدادامیدگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) صفت دامیده . حالت و چگونگی دامیده . رجوع به دامیده و دامیدن شود.
بردامیدنلغتنامه دهخدابردامیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) تذریة. (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به دامیدن شود.
بردامیدنلغتنامه دهخدابردامیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) تذریة. (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به دامیدن شود.