دامیهلغتنامه دهخدادامیه . [ ی ِ ] (فرانسوی ، اِ) سطحی مقسم به صد خانه ٔ مربع سیاه و سفید برای بازی دام .
دامیهفرهنگ فارسی عمید۱. صفحۀ شطرنجی دارای صد خانۀ چهارگوش سیاهوسفید برای بازی دام.۲. نوعی گچبری که یکدرمیان گود و برجسته است.
دامپیهلغتنامه دهخدادامپیه . [ ی ِ ] (اِخ ) (ویلیام )از مشاهیر جهانگردان انگلیسی (1652-1715 م .). وی دوبار بگرد جهان برآمده است یکی از 1673 تا 1691 و دیگری از <
دامپیهلغتنامه دهخدادامپیه . [ ی ِ ] (اِخ ) نام تنگه ای بوسعت 89هزار گز میان جزایر گینه ٔ نو و برتانی نو. (قاموس الاعلام ترکی ).
دامپیهلغتنامه دهخدادامپیه . [ ی ِ ] (اِخ ) نام جزایری کوچک نزدیک ساحل شمال غربی استرالیا و چون دامپیه ٔ سیاح انگلیسی آنرا کشف کرد این نام گرفت . (قاموس الاعلام ترکی ).
دامچهلغتنامه دهخدادامچه . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بنارویه بخش جویم شهرستان لار. واقع در 15هزارگزی جنوب باختری جویم و دامنه ٔ کوه دامچه . گرمسیر و مالاریائی و دارای 378 تن سکنه است . آب آن از چشمه و چاه است و محصول آن
دامفرهنگ فارسی عمید۱. در بازی ورق، بیبی.۲. نوعی بازی دونفره که با مهرههای گرد بر روی صفحۀ شطرنجی (دامیه) صورت میگیرد.
داهبةلغتنامه دهخداداهبة. [ هَِ ب َ ] (ع ص ) جراحت سر که خون از آن برود. (مهذب الاسماء). اما ظاهراً مصحف دامیه است .
دامعةلغتنامه دهخدادامعة. [ م ِ ع َ ] (ع اِ) شکستگی سر چنانکه خون از وی روان باشد بعد دامیة. (منتهی الارب ).
دامیةلغتنامه دهخدادامیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث دامی . که خون ترابد.- لثة دامیة ؛ که خون ازو آید: جید [ شحم الرمان ] للثة الدامیة.|| شکستگی سر که خون برود. شکستگی سر که خون روان شود. (ذخیره ٔ خوارمشاهی ). || سرشکستگی که خون پیدا آید از وی و نرود. (منتهی الارب ).
شجاجلغتنامه دهخداشجاج . [ ش ِ ] (ع اِ) ج ِ شَجَّة به معنی سرشکستگی . (از منتهی الارب ). شکستگیی که به دماغ رسد و در وقت بکشد و آن ده مرتبه است که به ترتیب چنین است : 1- قاشرة که حارصه باشد. 2- باضعة. <span class="hl" dir="ltr