دانجهلغتنامه دهخدادانجه . [ ج َ / ج ِ ] (اِ) دانچه . غله ای که بعربی عدس گویند. (برهان ). عدس . نسک . مرجمک . مرجومک . دانژه .
دوپنجهلغتنامه دهخدادوپنجه . [ دُ پ َ ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) دو انگشت سبابه و وسطی . (لغت شوشتر). || کنایه است از نصف کف دست . (لغت محلی شوشتر). || کنایه است از شرم زنان . (لغت محلی شوشتر).
دانزیگلغتنامه دهخدادانزیگ . (اِخ ) دانتسیگ . دانتزیگ . نام شهری به اروپا واقع در 407هزارگزی شمال شرقی برلن کنار رود ویستول و در 7هزارگزی مصب رود مذکوردر دریای بالتیک . این شهر از سال 1919 تا او
ژلغتنامه دهخداژ. (حرف ) ژی یا زاء معقوده و یا زاء فارسی . نشانه ٔ حرف چهاردهم از حروف تهجّی است و در حساب جُمَّل نماینده ٔ عدد نیست (مگر اینکه قائم مقام زاء باشد) و در حساب ترتیبی نشانه ٔ عدد چهارده (14) است .ابدالها:> این حرف به «ت » بدل شود:ا
دندانجهلغتنامه دهخدادندانجه . [ دَ ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) دندانه ها که در چرخهای ساعت هست . (یادداشت مؤلف ).