دانشمندلغتنامه دهخدادانشمند. [ ن ِ م َ] (اِخ ) غازی احمدبن علی بن نصر از امیران ترکمان و مؤسس سلسله ٔ دانشمندیه است . وی مردی عالم و فاضل و مجاهد بوده است و بسبب جنگهائی که در 450 هَ . ق . درحدود آناطولی کرد از جانب خلیفه ٔ عباسی بحکومت نواحی مفتوحه منسوب گردید
دانشمندلغتنامه دهخدادانشمند. [ ن ِ م َ ] (اِخ ) ابوالحسن بن احمد ابیوردی . او راست : حاشیه ٔ بر شرح جلال دوانی بر تهذیب المنطق .
دانشمندلغتنامه دهخدادانشمند. [ ن ِ م َ ] (اِخ ) از امرای دانشمندیه . حاکم توقات و قیساریه ونواحی آن بعهد ملکشاه سلجوقی . قیصر روم قصد متصرفات وی کرد اما داودبن سلیمان بن قتلمش بن اسرائیل سلجوقی بر حسب استمداد دانشمند بیاری وی شتافت و بر قیصر ظفر یافت . (حدود سال 480</s
دانشمندلغتنامه دهخدادانشمند. [ ن ِ م َ ] (اِخ ) عبدالباقی . ازشاعران ایران و از مردم تبریز است و در بغداد عمر میگذارد تا اینکه بسبب حسن خط و خوش نویسی ، خاصه در نسخ و ثلث ، از جانب شاه عباس کبیر باصفهان فراخوانده شدو کتیبه های جامع کبیر را بنوشت . این بیت از اوست :بود کلام تو ثبتم بصفحه صفحه
دانشمندلغتنامه دهخدادانشمند. [ ن ِ م َ ] (اِخ ) نام امیری در نواحی شام معاصر غازان خان . (تاریخ مبارک غازانی ص 121).
دانشمند بهادرلغتنامه دهخدادانشمند بهادر. [ ن ِ م َ ب َ دُ ] (اِخ ) (امیر...) از سرداران غازان خان و اولجایتو سلطان است . وی فتح هرات کرد و ملک فخرالدین صاحب هرات را بمصالحه داشت و پس از فتح هرات قصد تصرف قلعه ٔ اختیارالدین کرد و این قلعه را ملک فخرالدین به یکی از گماشتگان خود جمال الدین محمد سام داده
دانشمند حاجبلغتنامه دهخدادانشمند حاجب . [ ن ِ م َ ج ِ ] (اِخ ) از ملازمان مسلمان چنگیزخان و پسرش اوگتای قاآن . چنگیز پیش از فتح بخارا وی را برای قبول ایلی نزد اهالی حصار زرنوق فرستاد و بنصیحت او اهالی ایل شدند و پیشکش فرستادند و از غضب چنگیز ایمن ماندند. نیز هنگامی که چنگیز در ماوراءالنهر بود این مرد
دانشمند نبیهلغتنامه دهخدادانشمند نبیه . [ ن ِم َ دِ ن َ ] (اِخ ) (امیر...) نام یکی از ندیمان و ملازمان درگاه مسعود غزنوی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 48 و 180 و 257 و چ فیاض ص 1
دانشمندانهلغتنامه دهخدادانشمندانه . [ ن ِ م َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) همانند دانشمندان . چون دانشمندان . بر روش دانشیان . || بطریق فقهاء. چون فقیهان : در روایت است که مولوی دستار خود را دانشمندانه می بسته است .
دانشمندچهلغتنامه دهخدادانشمندچه . [ ن ِ م َ چ ِ ] (اِخ ) بیست وهفتمین از خاندان چنگیزی به ماوراءالنهر از اولوس اوگتای .(747 - 749 هَ . ق .). امیر قزغن او را والی ساخته بود. و نیز رجوع به حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج <span class=
دانشمندیلغتنامه دهخدادانشمندی . [ ن ِ م َ ] (حامص مرکب ) حالت دانشمند. کیفیت و چگونگی دانشمند. || با دانش بودن . دانشی بودن . عالمی . عالم بودن . دانشوری : چیست دانی سر دلداری و دانشمندی آن روا دار که گر بر تو رود بپسندی . سعدی .|| فقا
دانشمندیانلغتنامه دهخدادانشمندیان . [ ن ِ م َ ] (اِخ ) امرای دانشمندی . رجوع به دانشمندیه و رجوع به تاریخ گزیده چ اروپا ص 482 شود.
دانشمندیهلغتنامه دهخدادانشمندیه . [ ن ِ م َ دی ی َ ] (اِخ ) (امرای ...) در موقعی که سلاجقه ببسط قدرت خود در آسیای صغیر مشغول بودند یکی دیگر ازرؤسای ترک بنام گمشتگین بن دانشمند در ولایت کاپادوکیا یعنی در شهرهای سیواس و قیساریه و ملاطیه دولتی جهت خود ترتیب داد و در نزدیکی این محل اخیر فرانک ها را ب
دانشمند بهادرلغتنامه دهخدادانشمند بهادر. [ ن ِ م َ ب َ دُ ] (اِخ ) (امیر...) از سرداران غازان خان و اولجایتو سلطان است . وی فتح هرات کرد و ملک فخرالدین صاحب هرات را بمصالحه داشت و پس از فتح هرات قصد تصرف قلعه ٔ اختیارالدین کرد و این قلعه را ملک فخرالدین به یکی از گماشتگان خود جمال الدین محمد سام داده
دانشمند حاجبلغتنامه دهخدادانشمند حاجب . [ ن ِ م َ ج ِ ] (اِخ ) از ملازمان مسلمان چنگیزخان و پسرش اوگتای قاآن . چنگیز پیش از فتح بخارا وی را برای قبول ایلی نزد اهالی حصار زرنوق فرستاد و بنصیحت او اهالی ایل شدند و پیشکش فرستادند و از غضب چنگیز ایمن ماندند. نیز هنگامی که چنگیز در ماوراءالنهر بود این مرد
دانشمند نبیهلغتنامه دهخدادانشمند نبیه . [ ن ِم َ دِ ن َ ] (اِخ ) (امیر...) نام یکی از ندیمان و ملازمان درگاه مسعود غزنوی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 48 و 180 و 257 و چ فیاض ص 1
دانشمندانهلغتنامه دهخدادانشمندانه . [ ن ِ م َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) همانند دانشمندان . چون دانشمندان . بر روش دانشیان . || بطریق فقهاء. چون فقیهان : در روایت است که مولوی دستار خود را دانشمندانه می بسته است .
دانشمندچهلغتنامه دهخدادانشمندچه . [ ن ِ م َ چ ِ ] (اِخ ) بیست وهفتمین از خاندان چنگیزی به ماوراءالنهر از اولوس اوگتای .(747 - 749 هَ . ق .). امیر قزغن او را والی ساخته بود. و نیز رجوع به حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج <span class=
ابراهیم بن محمدبن دانشمندلغتنامه دهخداابراهیم بن محمدبن دانشمند. [ اِ م ِ ن ِ م ُ ح َم ْ م َ دِ ن ِ ن ِ م َ ] (اِخ ) رجوع به ابراهیم دانشمندی شود.