داوودیلغتنامه دهخداداوودی . (اِخ ) احمدبن علی بن عتبةالداوودی مورخ است و کتاب معروف عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب ازوست . (الاعلام زرکلی چ 1 ج 1 ص 56).
داوودیلغتنامه دهخداداوودی . (اِخ ) محمدبن عبدالحی بن رجب الداودی از دانشمندان دمشق است و هم بدانجا متولد شده و از فضلای آنجا دانش آموخته . او راست : «حاشیة علی شرح المنهج » و «حاشیة علی بن عقیل علی الالفیة در نحو). در پایان زندگی نابینا گشت و به دمشق درگذشت (1168</spa
داوودیفرهنگ فارسی عمید۱. مربوط به داوود: زره داوودی، لحن داوودی.۲. (اسم) (زیستشناسی) نوعی گل درشت و پُرپَر به رنگهای سرخ، زرد، و سفید.۳. (اسم) (زیستشناسی) گیاه این گل با شاخههای راست و بلند و برگهای بریده که بلندیش تا یک متر میرسد و در تابستان و پاییز گل میدهد.
داودیلغتنامه دهخداداودی . [ وو ] (ص نسبی ) منسوب به داودبن علی اصفهانی . و آن بیشتر بر منسوبان به ابی سلیمان داودبن علی اصفهانی در مذهب اطلاق شود. (الانساب سمعانی ). و رجوع به داودیه شود.
داودیلغتنامه دهخداداودی . [ وو ] (اِ) نوعی گل است . گلی و نباتی است . (از آنندراج ). از گلهای زینتی است و برنگ های سپید و زرد و دورنگ سپید و بنفش و نوع کم پر و پرپر دارد و خاص پائیز و اوایل زمستان است .داودی گیاهی است از تیره ٔ مرکبان جزء دسته ٔ آفتابیها دارای گلی درشت و پرپر برنگهای سرخ ،
داودیلغتنامه دهخداداودی . [ وو ] (اِخ ) ابن عنبسته . رجوع به ابن عنبسته در معجم المطبوعات شود. صاحب معجم المطبوعات گوید: این نام را بصورتهای مختلفه از قبیل ابن عنبة الداودی (جرجی زیدان ج 3 ص 174) و ابن عنبة (کشف الظنون ص <span
داودیلغتنامه دهخداداودی . [ وو ] (اِخ ) ابوالقاسم . ثعالبی گوید در روزگار ما او صدر اهل فضل و یگانه ٔاعیان ادب و علم به شهر هرات است و در جود و بخشندگی شهره و مآثرش در ریاست مأثورست . از اشعار اوست :ربما قصرالصدیق المقل عن حقوق بهن لایستقل و لئن قل نائل فصفاءفی وداد و منة لاتق
زرهفرهنگ فارسی عمیدپوشش جنگی با آستین کوتاه که از حلقههای ریز فولادی بافته میشده و در قدیم هنگام جنگ روی لباسهای دیگر به تن میکردهاند.⟨ زره داوودی: [قدیمی] زره منسوب به داوود نبی؛۱. زره که حضرت داوود میبافته.۲. زره سخت و محکم.
حنجرةلغتنامه دهخداحنجرة. [ ح َ ج َ رَ ] (ع اِ) نای گلو. خشک نای . نای حلقوم . ج ، حناجر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آلت آواز حنجره است و اوسه غضروف است : ورقی ، ما لا اسم له ، مکبی . و این آخری را طرجهالی نیز نامند. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). سر قصبةالریه و آن عضوی است غضروفی و مرکب است از