دبسلغتنامه دهخدادبس . [ ] (اِخ ) المطران یوسف بن الیاس بن یوحنا الدبس . متولد به سال 1833 و متوفی بسال 1907 م . (1249 - 1325 هَ . ق .) مورخ و رئیس اسقفان بی
دبسلغتنامه دهخدادبس . [ دَ ] (اِخ ) دوس . نام گدایی زفت . نعت گدایی سمج که عباس نام داشت . نعت عباس نامی مثل در زفتی گدایی . مردی مبرم در گدایی : گفت خدمت آنکه بهر ذل نفس خویش را سازی تو چون عباس دبس . مولوی .رجوع به دوس و رجوع به
دبزلغتنامه دهخدادبز. [ دَ ] (اِ) کلفتی . ستبری . هنگفتی . غلظت . گندگی .این کلمه ٔ فارسی ظاهراً از فرهنگهای معمولی فوت شده است . صاحب منتهی الارب به اماراتی که در دست است لغت نامه های مترجم بسیاری از عربی به فارسی و از فارسی به عربی داشته است و این کلمه را در موارد ذیل آورده است که از سیاق ع
دبشلغتنامه دهخدادبش . [ دِ ] (ص ) گس . صاحب مزه ٔ مرکب از ترشی و گسی . گس به ترشی مایل . لب ترش . زبان گز. لب گز. قابض . ترش وشیرین . لب ترش با کمی تلخی . طعمی مرکب از تلخی و ترشی . مزه ٔ گس که دهانرابهم کشد. قبض . طعم میان شیرینی و ترشی . با کمی ترشی و کمی گسی چنانکه شرابی دبش یا چای دبش .
دبشلغتنامه دهخدادبش . [ دَ ] (ع اِ) نخاله ٔ گچ . سقط. سنگ و کلوخ . کلوخ . قطعات ریز دیوار ویران . سقط و نخاله ٔ دیوار ویران شده . (دزی ج 1 ص 423).
دبشلغتنامه دهخدادبش . [ دَ ب َ ] (ع اِ) متاع و کالای خانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || متاع ردی خانه . (منتهی الارب ).
دبساءلغتنامه دهخدادبساء. [ دَ ] (اِخ ) نام اسپی بوده است تیزرو مجاشعبن مسعود صحابی را. (منتهی الارب ).
دبستانلغتنامه دهخدادبستان . [ دَ ب ِ ] (اِ مرکب ) مدرسه . کُتّاب . (یادداشت مؤلف ). دبیرستان . (جهانگیری ). مکتب خانه . (برهان ) (جهانگیری ). صاحب غیاث اللغات آرد: مکتب و این لفظ در اصل ادبستان بود چون مکتب جای ادب است به این اسم مسمی شد. (غیاث ). هدایت در انجمن آرا و صاحب آنندراج گویند: مخفف
دبستانیلغتنامه دهخدادبستانی . [ دَ ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب به دبستان . || شاگرد دبستان . شاگرد مکتب .طفل دبستان . طفل مکتب خانه . (برهان ). بچه مکتبی . سبق خوان . متکلم . دیسانی . (لغت محلی شوشتر) : شو گوش خرد برکش چون طفل دبستانی تا پیر مغان بینی در بلبله گردانی .<
دبساءلغتنامه دهخدادبساء. [ دَ ] (اِخ ) نام اسپی بوده است تیزرو مجاشعبن مسعود صحابی را. (منتهی الارب ).
دبستانلغتنامه دهخدادبستان . [ دَ ب ِ ] (اِ مرکب ) مدرسه . کُتّاب . (یادداشت مؤلف ). دبیرستان . (جهانگیری ). مکتب خانه . (برهان ) (جهانگیری ). صاحب غیاث اللغات آرد: مکتب و این لفظ در اصل ادبستان بود چون مکتب جای ادب است به این اسم مسمی شد. (غیاث ). هدایت در انجمن آرا و صاحب آنندراج گویند: مخفف
دبستانیلغتنامه دهخدادبستانی . [ دَ ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب به دبستان . || شاگرد دبستان . شاگرد مکتب .طفل دبستان . طفل مکتب خانه . (برهان ). بچه مکتبی . سبق خوان . متکلم . دیسانی . (لغت محلی شوشتر) : شو گوش خرد برکش چون طفل دبستانی تا پیر مغان بینی در بلبله گردانی .<
مدبسلغتنامه دهخدامدبس . [ م ُ دَب ْ ب ِ ] (ع ص ) پوشیده شونده و پوشیده کننده . (آنندراج ). پوشنده و پوشیده شده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از تدبیس . رجوع به تدبیس شود.
ابوعدبسلغتنامه دهخداابوعدبس . [ اَ ع َ دَب ْ ب َ ] (اِخ ) تبیع یا منیعبن سلیمان . از روات حدیث است و ابوالعنبس از او روایت کند.
هدبسلغتنامه دهخداهدبس . [ هََ دَب ْ ب َ ] (ع اِ) ببر نر یا بچه ٔ آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ادبسلغتنامه دهخداادبس . [ اَ ب َ ] (ع ص ) که با سیاهی زند: طیر ادبس ؛ پرنده ٔ سرخ سیاه رنگ . || فرس ادبس ؛ اسب سخت سرخ . (مهذب الاسماء). ج ، دُبس .