دثارلغتنامه دهخدادثار. [ دِ ] (ع اِ) جامه ٔ بر تن و آن بالای شعار باشد از جامه ها. (منتهی الارب ). جامه ٔ بر تن . (ناظم الاطباء). جامه که بتن ملصق نباشد مانند چادر و جبه و عبا و آن بر روی شعار قرار گیرد از جامه ها. (از ناظم الاطباء). مقابل شعار. جامه که بر بالای جامه ٔ دیگر پوشند و آن جامه ٔ
دثارفرهنگ فارسی عمیدلباسی که روی لباسهای دیگر بر تن کنند، مانند جبه و عبا؛ روپوش؛ بالاپوش؛ لباس رو.
ضیطارلغتنامه دهخداضیطار. [ ض َ ] (ع ص ) ضوطر. ضَیْطَر. مرد کلان جثه . فربه ناکس بزرگ سرین . || مرد شگرف بی خیر. || بازرگانی که سفر نکند و از جای خود بجای دیگر نرود برای فروختن . (منتهی الارب ).
دثورلغتنامه دهخدادثور. [ دَ ] (ع ص )مرد گرانجان . (منتهی الارب ). کسلان . (اقرب الموارد). || بی نام . (منتهی الارب ). خامل . (اقرب الموارد). گمنام . مردم بی نام . (مهذب الاسماء). || نؤوم . (اقرب الموارد). خوابناک . (منتهی الارب ).
دثاریهلغتنامه دهخدادثاریه . [ دِ ری ی َ ] (اِخ ) (سنه ٔ...) سال سوم نزول قرآن بمکه . در این سال سوره های مدثر، مزمل ، جن ، نوح ، معارج ، حاقه ، قلم و ملک نازل شد. نام سال سیم بعثت رسول صلوات اﷲ علیه از سیزده سال توقف آن حضرت بمکه .
شعارفرهنگ فارسی عمید۱. ندایی که در جنگ سر میدهند.۲. [مجاز] سخنی آرمانی که معمولاً قابل عمل نیست.۳. [مجاز] روش؛ شیوه.۴. علامت گروهی از مردم که بدان یکدیگر را میشناسند.۵. [مقابلِ دثار] [قدیمی] لباسی که زیر دثار بر تن میکردند؛ لباس زیر.
دثاریهلغتنامه دهخدادثاریه . [ دِ ری ی َ ] (اِخ ) (سنه ٔ...) سال سوم نزول قرآن بمکه . در این سال سوره های مدثر، مزمل ، جن ، نوح ، معارج ، حاقه ، قلم و ملک نازل شد. نام سال سیم بعثت رسول صلوات اﷲ علیه از سیزده سال توقف آن حضرت بمکه .
ابودثارلغتنامه دهخداابودثار. [ اَ دِ ] (اِخ ) یکی از فصحای عرب معاصر یحیی بن خالد. (از ابن الندیم ). و در موضع دیگر گوید: ابودثار الفقعسی . از فصحاء عرب است .
اندثارلغتنامه دهخدااندثار. [ اِ دِ ] (ع مص ) ناپدید شدن نشان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). محو شدن و از بین رفتن نشان . (از اقرب الموارد).