دختندرلغتنامه دهخدادختندر. [ دُ ت َ دَ ] (اِ مرکب ) دختر شوی از زن دیگر باشد. (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ). نادختری . دختر شوی از زنی دیگر. (یادداشت مؤلف ). || دختر زن از شوی دیگر. (جهانگیری ) (از اوبهی ) (برهان ) (آنندراج ). دختر زن از شوهر دیگر : جز بمادندر نما
دخترزنلغتنامه دهخدادخترزن . [ دُ ت َ رِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ربیبة. دختندر. دختراندر. نادختری . فرزند مادینه ٔ زن از شوی دیگر.
دختر شوهرلغتنامه دهخدادختر شوهر. [ دُ ت َ رِ ش َ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دختندر. نادختری . (یادداشت مؤلف ). فرزند مادینه ٔ شوی از زن دیگر.
دختراندرلغتنامه دهخدادختراندر. [ دُ ت َ اَ دَ ] (اِ مرکب ) دختندر. دختر شوهر از زن دیگر و دختر زن از شوهر دیگر. (ناظم الاطباء). دختری که از شوهر دیگر یااز زن دیگر باشد. (فرهنگ فارسی ). نادختری . ربیبة.
مادندرلغتنامه دهخدامادندر. [ دَ دَ ] (اِ مرکب ) مخفف مادراندر است که زن پدر باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). مخفف مادراندر. (آنندراج ) : جز بمادندر نماند این جهان کینه جوی با پسندر کینه دارد همچو با دختندرا.رودکی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص <span class="hl" d