درآمد

dar[']āmad

معنی

سود و بهره‌ای که از کار و تجارت یا ملک‌داری و زراعت به دست آید؛ سود؛ دخل: ◻︎ درآمد مرد را بخشنده دارد / زمین تا درنیارد برنیارد (نظامی۲: ۳۰۲).

مترادف

دخل، رزق، عایدی، مداخل، مدخل ≠ هزینه

جست‌وجوی دقیق

درآمد

لغت‌نامه دهخدا

درآمد. [ دَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرکن بخش فلاورجان شهرستان اصفهان ، واقع در 17هزارگزی جنوب خاوری فلاورجان و 37هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ مبارکه به اصفهان . با 165 تن س

درآمد

لغت‌نامه دهخدا

درآمد. [ دَ م َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) درآمدن . داخل شدن . دخول : آنکه گردانیده است هر مدتی را نوشته ای و هر کاری را دری و هر درآمدی را سبب درآمدی و هر زنده ای را زمانی تقدیر کرده است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307

درآمد

فرهنگ فارسی عمید

سود و بهره‌ای که از کار و تجارت یا ملک‌داری و زراعت به دست آید؛ سود؛ دخل: ◻︎ درآمد مرد را بخشنده دارد / زمین تا درنیارد برنیارد (نظامی۲: ۳۰۲).

درآمد

income

واژه‌های مصوب فرهنگستان

مجموع مبالغی که شخص یا بنگاه از منابع مختلف در یک دورۀ زمانی معین به دست می‌آورد

درآمد

دیکشنری فارسی به انگلیسی

earnings, income, pocketbook, prolegomena, return, revenue, take, takings

جست‌وجوی هم‌آوا

دیرآمد

لغت‌نامه دهخدا

دیرآمد. [ م َ ] (مص مرکب مرخم ) تأخیر؛ جریمه ٔ دیرآمد یا دیرآمدگی . جریمه ٔ تأخیر. (یادداشت مؤلف ).

درامد

دیکشنری فارسی به عربی

دخل , دخول , فتحة , کتاب الجيب , مداخيل , مکافأة

درامد

واژه‌نامه آزاد

مدخل، مقدمه.

تازه درآمد

لغت‌نامه دهخدا

تازه درآمد. [ زَ / زِ دَ م َ ](ن مف مرکب ) نوظهور. مد نو. نومدشده . جدیدالاختراع .

پیش درآمد

لغت‌نامه دهخدا

پیش درآمد. [ دَ م َ ] (ن مف مرکب ) مقدمه . || (مص مرکب مرخم ، اِ مص مرکب ) پیش درآمدن . اقدام . (منتهی الارب ). || اصطلاح موسیقی ) قطعه ای که در آغاز دستگاهی خوانند یا نوازند. برداشت .

جست‌وجوی مشابه

درآمدگی

لغت‌نامه دهخدا

درآمدگی . [ دَ م َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت درآمده . چگونگی درآمده . میل درونی و برگشت به درون . (ناظم الاطباء): جنف ؛ درآمدگی یک جانب اعلای سینه و پستی آن . قبل ؛ درآمدگی پیش هر دو پای . (منتهی الارب ).

درآمدن

لغت‌نامه دهخدا

درآمدن . [ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) داخل شدن . درون شدن . درون رفتن . ورود کردن . وارد شدن . وارد گشتن . به درون شدن . فروشدن . بدرون آمدن . اندرآمدن . دخول کردن . داخل گردیدن . اِتِّلاج . اِدِّخال . (منتهی الارب ). انخراط. (دهار). اندخال . اندکام . انغلال . (منتهی الارب ). انق

درآمدنگاه

لغت‌نامه دهخدا

درآمدنگاه . [ دَ م َ دَ ] (اِ مرکب ) جای درآمدن : شغف ، شَغاف ؛ درآمدنگاه بلغم . (منتهی الارب ).

درآمده

لغت‌نامه دهخدا

درآمده . [ دَ م َ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) داخل شده . (ناظم الاطباء). واردشده . دخیل : بازل ؛ شتر هشت ساله به نهم درآمده . (دهار).- درآمده خلقت ؛ عربک . متداخل . (یادداشت مرحوم دهخدا).|| فرورفته : قَعِس ؛ درآمده

درآمدن

فرهنگ فارسی عمید

۱. داخل شدن؛ درون شدن؛ درون رفتن.۲. بیرون آمدن؛ خارج شدن.

جست‌وجوی متن

national income

دیکشنری انگلیسی به فارسی

درآمد ملی، درامد ملی

خط فقر

poverty line

واژه‌های مصوب فرهنگستان

سطحی از درآمد که افراد با درآمد کمتر از آن فقیر محسوب می‌شوند

earnings

دیکشنری انگلیسی به فارسی

درآمد، عایدات، درامد، عایدی، دخل، مداخل

income tax

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مالیات بر درآمد، مالیات بر عایدات، مالیات بر درامد

revenue

دیکشنری انگلیسی به فارسی

درآمد، درامد، بازده، عایدی، سود سهام، عملکرد

جست‌وجوی هم‌آغاز

درآمدگی

لغت‌نامه دهخدا

درآمدگی . [ دَ م َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت درآمده . چگونگی درآمده . میل درونی و برگشت به درون . (ناظم الاطباء): جنف ؛ درآمدگی یک جانب اعلای سینه و پستی آن . قبل ؛ درآمدگی پیش هر دو پای . (منتهی الارب ).

درآمدن

لغت‌نامه دهخدا

درآمدن . [ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) داخل شدن . درون شدن . درون رفتن . ورود کردن . وارد شدن . وارد گشتن . به درون شدن . فروشدن . بدرون آمدن . اندرآمدن . دخول کردن . داخل گردیدن . اِتِّلاج . اِدِّخال . (منتهی الارب ). انخراط. (دهار). اندخال . اندکام . انغلال . (منتهی الارب ). انق

درآمدنگاه

لغت‌نامه دهخدا

درآمدنگاه . [ دَ م َ دَ ] (اِ مرکب ) جای درآمدن : شغف ، شَغاف ؛ درآمدنگاه بلغم . (منتهی الارب ).

درآمده

لغت‌نامه دهخدا

درآمده . [ دَ م َ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) داخل شده . (ناظم الاطباء). واردشده . دخیل : بازل ؛ شتر هشت ساله به نهم درآمده . (دهار).- درآمده خلقت ؛ عربک . متداخل . (یادداشت مرحوم دهخدا).|| فرورفته : قَعِس ؛ درآمده

درآمدن

فرهنگ فارسی عمید

۱. داخل شدن؛ درون شدن؛ درون رفتن.۲. بیرون آمدن؛ خارج شدن.

جست‌وجوی هم‌قافیه

تازه درآمد

لغت‌نامه دهخدا

تازه درآمد. [ زَ / زِ دَ م َ ](ن مف مرکب ) نوظهور. مد نو. نومدشده . جدیدالاختراع .

پیش درآمد

لغت‌نامه دهخدا

پیش درآمد. [ دَ م َ ] (ن مف مرکب ) مقدمه . || (مص مرکب مرخم ، اِ مص مرکب ) پیش درآمدن . اقدام . (منتهی الارب ). || اصطلاح موسیقی ) قطعه ای که در آغاز دستگاهی خوانند یا نوازند. برداشت .

خانه درآمد

لغت‌نامه دهخدا

خانه درآمد. [ن َ / ن ِ دَ م َ ] (ن مف مرکب ) چیزی که نو نیست و خانه داری آنرا از پیش داشته و سپس فروخته است . مستعمل .

پردرآمد

فرهنگ فارسی عمید

۱. دارای سود بسیار.۲. کاری یا جایی که درآمد بسیار دارد.

پیش درآمد

فرهنگ فارسی عمید

۱. مقدمه.۲. (موسیقی) آهنگی که نوازندگان پیش از شروع آواز می‌نوازند.

ترجمه مقاله