درآمدنلغتنامه دهخدادرآمدن . [ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) داخل شدن . درون شدن . درون رفتن . ورود کردن . وارد شدن . وارد گشتن . به درون شدن . فروشدن . بدرون آمدن . اندرآمدن . دخول کردن . داخل گردیدن . اِتِّلاج . اِدِّخال . (منتهی الارب ). انخراط. (دهار). اندخال . اندکام . انغلال . (منتهی الارب ). انق
دیرآمدنلغتنامه دهخدادیرآمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) نه به وقت فرارسیدن . نه در وقت معتاد آمدن : هجوم ؛ دیرآمدن زمستان . (تاج المصادر بیهقی ). تأخیر کردن : همانا مرا چشم دارد همی ز دیر آمدن خشم دارد همی . فردوسی .بدین چاره جستن ترا خو
پدرامیدنلغتنامه دهخداپدرامیدن . [ پ ِ دَ ] (مص ) نیکو شدن . خوب شدن . خرم شدن . بسهل درآمدن : اگرچه راه ناپدرام باشدبپدرامد چو خوش فرجام باشد.فخرالدین اسعد (ویس و رامین ).
پدرامیدنفرهنگ فارسی عمید۱. نیکو شدن.۲. خوش و خرم شدن: ◻︎ اگرچه راه ناپدرام باشد / بپدرامد چو خوشفرجام باشد (فخرالدیناسعد: ۱۴۳).
درآمدنگاهلغتنامه دهخدادرآمدنگاه . [ دَ م َ دَ ] (اِ مرکب ) جای درآمدن : شغف ، شَغاف ؛ درآمدنگاه بلغم . (منتهی الارب ).
پی درآمدنلغتنامه دهخداپی درآمدن . [ پ َ / پ ِ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) (از...)؛ تعقب . (تاج المصادر). ارداف . (از منتهی الارب ). تردیف . (دهار). اقتضاء. (منتهی الارب ). اعقاب . رجوع به پی شود.
پیش درآمدنلغتنامه دهخداپیش درآمدن . [ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) درآمدن مقدم بر... صری . زلجان . استقدام . تقدیم . هداء. فروط. انکلاس . ادرنفاق . ازرف الرجل ؛ پیش درآمد. زلیف ؛ پیش درآمدن در کارزار. اندراع ؛ پیش درآمدن مرد. تغون ؛ پیش درآمدن و شجاعت نمودن در جنگ . (منتهی الارب ).-
راست درآمدنلغتنامه دهخداراست درآمدن . [ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) بحقیقت پیوستن .تحقق یافتن . صحیح آمدن .- راست درآمدن خبر ؛ تحقق یافتن آن . بواقعیت رسیدن آن . مقابل دروغ درآمدن خبر.
ز پای درآمدنلغتنامه دهخداز پای درآمدن . [ زِ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) مغلوب حریف کشتی و جز آن شدن . عاجز شدن . از کار افتادن . از پا افتادن . زمین گیر شدن . زبون شدن . زیردست شدن : نترسد آنکه بر افتادگان نبخشایدکه گر ز پای در آید کسش نگیرد دست . سعد
درآمدنگاهلغتنامه دهخدادرآمدنگاه . [ دَ م َ دَ ] (اِ مرکب ) جای درآمدن : شغف ، شَغاف ؛ درآمدنگاه بلغم . (منتهی الارب ).
په به پهلو درآمدنلغتنامه دهخداپه به پهلو درآمدن . [ پ ِه ْ ب ِ پ َ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) فربه شدن : صد جگر پاره شد ز هر سوئی تا درآمد پهی به پهلوئی .نظامی .
پی درآمدنلغتنامه دهخداپی درآمدن . [ پ َ / پ ِ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) (از...)؛ تعقب . (تاج المصادر). ارداف . (از منتهی الارب ). تردیف . (دهار). اقتضاء. (منتهی الارب ). اعقاب . رجوع به پی شود.
پیش درآمدنلغتنامه دهخداپیش درآمدن . [ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) درآمدن مقدم بر... صری . زلجان . استقدام . تقدیم . هداء. فروط. انکلاس . ادرنفاق . ازرف الرجل ؛ پیش درآمد. زلیف ؛ پیش درآمدن در کارزار. اندراع ؛ پیش درآمدن مرد. تغون ؛ پیش درآمدن و شجاعت نمودن در جنگ . (منتهی الارب ).-
راست درآمدنلغتنامه دهخداراست درآمدن . [ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) بحقیقت پیوستن .تحقق یافتن . صحیح آمدن .- راست درآمدن خبر ؛ تحقق یافتن آن . بواقعیت رسیدن آن . مقابل دروغ درآمدن خبر.
ز پای درآمدنلغتنامه دهخداز پای درآمدن . [ زِ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) مغلوب حریف کشتی و جز آن شدن . عاجز شدن . از کار افتادن . از پا افتادن . زمین گیر شدن . زبون شدن . زیردست شدن : نترسد آنکه بر افتادگان نبخشایدکه گر ز پای در آید کسش نگیرد دست . سعد