درازآهنگلغتنامه دهخدادرازآهنگ . [ دِ هََ ](ص مرکب ) طولانی . طویل . به درازا کشیده : ای فکنده امل درازآهنگ پست منشین که نیست جای درنگ .ناصرخسرو.بفرمود تا صندوقی درازآهنگ پر از دانه های [ مروارید ] شاهوار حاضر کردند. (جهانگشای جوینی ).
درازآهنگفرهنگ فارسی عمید۱. درازکننده و طولدهنده.۲. آنکه کاری را طول بدهد و به تٲخیر اندازد.۳. آنکه قصد راه دور و دراز کند.
زمین کنلغتنامه دهخدازمین کن . [ زَ ک َ ] (نف مرکب ) که زمین را شکافد و سوراخ کند چون سیل و جز آن : ز صحرا سیلها برخاست هر سودرازآهنگ و پیچان و زمین کن . منوچهری . || در بیت زیر کسی که زمین را بکند، مانند: کوه کن :</sp
کوتهلغتنامه دهخداکوته . [ ت َه ْ ] (ص ) مخفف کوتاه . (آنندراج ). کوتاه . (فرهنگ فارسی معین ). کم طول . قصیر : زندگانی چه کوته و چه درازنه به آخر بمرد باید باز؟ رودکی .چرا عمر طاووس و درّاج کوته چرا مار و کرکس زِیَد در درازی .<b
شللغتنامه دهخداشل . [ ش ِ ] (اِ) نیزه ٔ کوچک که گاه دو پره و سه پره سازند و یک دسته ٔ آنرا که عبارت از پنج یا ده عدد باشد بر دست گیرند و یک یک به جانب دشمن اندازند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). نیزه ٔ کوچک . (غیاث ). یکی از اسلحه ٔ هندیان است
آهنگلغتنامه دهخداآهنگ . [ هََ ] (اِ) قصد. عزم . عزیمت . عمد. (ادیب نطنزی ). تعمد. نیت . بسیج . تأمیم . استواء. اندیشه .توجه به . برفتن بسوی . حرد. نحو. اراده : خسرو غازی آهنگ بخارا داردزده از غزنین تا جیحون تاژ و خرگاه . بهرامی .ب
سنتلغتنامه دهخداسنت . [ س ُن ْ ن َ ] (ع اِ) راه و روش . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طریقه . قانون . روش . (منتهی الارب ). آیین . رسم . نهاد. ج ،سنن : غزوی کنیم بر جانب هندوستان دور دست تر تا سنت پدران تازه کرده باشیم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 2