دراعهلغتنامه دهخدادراعه . [ دُرْ را ع َ/ دُ را ع َ ] (ع اِ) دراعة. نوعی از جامه ٔ مشایخ ، گویند آن فوطه باشد که بر دوش اندازند و فارسیان به تخفیف نیز خوانند. (از غیاث ). جامه ای از پنبه و یا ازپشم خشن که مرد و زن هر دو پوشند. (ناظم الاطباء). جامه ٔ دراز که زاه
دراعهفرهنگ فارسی عمید۱. جامهای که جلوی آن باز باشد؛ جبه؛ قبا.۲. جامۀ بلندی که مشایخ و زهاد بر تن میکنند.
دراعةلغتنامه دهخدادراعة. [ دُرْ راع َ ] (ع اِ) جبه ای است جلوباز،و فقط از پشم می تواند باشد. ج ، دَراریع. (از اقرب الموارد). جامه ای است و اکثر جامه ٔ صوف را گویند. (آنندراج ): و من دخل الدار علی مراتب فمنهم من یلبس المبطنة و منهم من یلبس الدراعة و منهم من یلبس القباء.(البیان و التبیین ج <span
ذراعةلغتنامه دهخداذراعة. [ ذَرْ را ع َ ] (اِخ ) المعدیة: و من المجانین و الموسوسین و النوکی : ابن خنان و صباح الموسوس و... و منهم دُغَة و جهیزة و شولة و ذرّاعةالمعدیة. (ص 178 ج 2 از البیان والتبیین ).و در عقدالفرید آمده است که
ذِرَاعَيْهِفرهنگ واژگان قرآندو دستش (ذراع:دست آدمي از نوک انگشتان تا آرنج است که در قديم آن را مقياس طول ميگرفتند.هر ذرع پنجاه تا هفتاد سانتيمتر است )
دراعه پوشلغتنامه دهخدادراعه پوش . [ دُرْ را ع َ / ع ِ ] (نف مرکب ) دراعه پوشنده . پوشنده ٔ دراعه . آنکه دراعه پوشد. || فقیه . اهل علم . (یادداشت مرحوم دهخدا) : گفت [ مسعود ] در آنجا [ هندوستان ] مردی دراعه پوش است چون قاضی شیراز. (تاریخ بیه
دراعه پوشلغتنامه دهخدادراعه پوش . [ دُرْ را ع َ / ع ِ ] (نف مرکب ) دراعه پوشنده . پوشنده ٔ دراعه . آنکه دراعه پوشد. || فقیه . اهل علم . (یادداشت مرحوم دهخدا) : گفت [ مسعود ] در آنجا [ هندوستان ] مردی دراعه پوش است چون قاضی شیراز. (تاریخ بیه
درعهلغتنامه دهخدادرعه . [ دُ ع َ / ع ِ ] (از ع ، اِ) دراعه . (شرفنامه ٔ منیری ). ظاهراً مخفف دراعه است : هدهد کلهی دارد و طاوس قبائی من بلبل و خواهان یکی درعه و دستار.سنائی .
جمازةلغتنامه دهخداجمازة. [ ج ُم ْ ما زَ ] (ع اِ) دراعه از صوف که آستین های آن تنگ باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
دراعةلغتنامه دهخدادراعة. [ دُرْ راع َ ] (ع اِ) جبه ای است جلوباز،و فقط از پشم می تواند باشد. ج ، دَراریع. (از اقرب الموارد). جامه ای است و اکثر جامه ٔ صوف را گویند. (آنندراج ): و من دخل الدار علی مراتب فمنهم من یلبس المبطنة و منهم من یلبس الدراعة و منهم من یلبس القباء.(البیان و التبیین ج <span
دراعه پوشلغتنامه دهخدادراعه پوش . [ دُرْ را ع َ / ع ِ ] (نف مرکب ) دراعه پوشنده . پوشنده ٔ دراعه . آنکه دراعه پوشد. || فقیه . اهل علم . (یادداشت مرحوم دهخدا) : گفت [ مسعود ] در آنجا [ هندوستان ] مردی دراعه پوش است چون قاضی شیراز. (تاریخ بیه