دراویشلغتنامه دهخدادراویش . [ دَ ] (اِخ ) پیروان محمداحمد متمهدی سودانی . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به متمهدی سودانی شود.
دراویشلغتنامه دهخدادراویش . [ دَ ] (ع اِ) ج ِ درویش . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به درویش شود.
دریاوشلغتنامه دهخدادریاوش . [ دَرْ وَ ] (ص مرکب ) دریافش . دریاکردار. همانند دریا. بحرسان .- دست دریاوش ؛ کف بخشنده و کریم : امیر ارغون در راه دست دریاوش چون یاران نیسان گشاده گردانید. (جهانگشای جوینی ).
اجتماع دگراوجdisclimax communityواژههای مصوب فرهنگستاناجتماع گیاهی پایداری که در نتیجۀ فعالیتهای انسانی پدید آمده است
بکتاشیلغتنامه دهخدابکتاشی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بکتاشیه ، سلسله ای از دراویش || (اِخ )سلسله ای از دراویش بکتاشیه . رجوع به بکتاشیه شود.