دردآلودلغتنامه دهخدادردآلود. [ دَ ] (ن مف مرکب ) دردآلوده . آلوده به درد. دردناک . دردمند. دلگیر. غمناک . (ناظم الاطباء) : ز آه آن طفلکان دردآلودگردی از غار بردمید چو دود. نظامی .آه دردآلود سعدی گر ز گردون بگذرددر توکافردل نگیرد ا
دردآلودلغتنامه دهخدادردآلود. [ دُ ] (ن مف مرکب ) دردآلوده . هر چیز روانی مانند آب و یا شیر که کدر و آلوده به دردی باشد. (ناظم الاطباء). توأم با دُرد. تیره . کدر. به لای آمیخته . (یادداشت مرحوم دهخدا) : باده دردآلودتان مجنون کندصافی ار باشد ندانم چون کند.<p cl
دردآلودفرهنگ فارسی عمید۱. هر مایعی که آلوده به دردی باشد؛ آلوده به درد.۲. شرابی که مخلوط با درد باشد.
دولتدردولتstate within a stateواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی سیاسی در کشوری که در آن یک رکن داخلی، ازجمله نیروهای مسلح یا سازمانهای اطلاعاتی یا نیروهای انتظامی یا حتی رسانهها، از دولت منتخب مردم پیروی نمیکند
دردگینلغتنامه دهخدادردگین . [ دُ ] (ص مرکب ) دارای درد. دردآلود. دردناک : اًثفال ؛ دردگین شدن شراب . (از منتهی الارب ).
درداندیشلغتنامه دهخدادرداندیش . [ دَ اَ ] (نف مرکب ) اندیشنده به درد. || دردناک . دردآلود. سوزناک .- عشق درداندیش ؛ عشقی که خاصیتش اندیشه های دردناک است . (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ) : یار کرد او عشق درداندیش راکلب لیسد خویش ریش خویش
تیره گللغتنامه دهخداتیره گل . [ رَ / رِ گ ِ ] (ص مرکب ) آب و شراب دُردآمیز را گویند. (برهان ) (آنندراج ). کنایه از آب و شراب دردآمیز بود. (انجمن آرا). آب و یا شراب کدر و دردآلود و هر مایع کدر دردآلودی . (ناظم الاطباء).