دردآگینلغتنامه دهخدادردآگین . [ دَ ] (ص مرکب ) پر از درد و موجع. (ناظم الاطباء). پردرد : خار تا کی ، لاله ای درباغ امیدم نشان زخم تاکی ، مرهمی بر جان دردآگین من . سعدی .تمعص ؛ دردآگین گردانیدن شکم را. (از منتهی الارب ).
داردانلغتنامه دهخداداردان . (اِ مرکب ) به معنی تخمدان باشد و آن زمینی است که شاخه های درخت در آن فروبرند تا سبز شود و از آنجا بجای دیگر نقل کنند. (آنندراج ).
داردانفرهنگ فارسی عمیدزمینی که در آن دانهها یا قلمههای درختان را بکارند تا پس از سبز شدن به جای دیگر انتقال بدهند؛ تخمدان؛ دانهدان.
درودگانلغتنامه دهخدادرودگان . [ دُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان فنوج بخش بمپور شهرستان ایرانشهر.واقع در 100هزارگزی جنوب باختری بمپور و کنار راه مالرو فنوج به مشک . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
درپیچیدنلغتنامه دهخدادرپیچیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) پیچیدن . تا کردن . ته کردن . لوله کردن . در لفاف کردن . لفافه کردن . (ناظم الاطباء). لف . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). درنوشتن . درنوردیدن . طی کردن . نوردیدن . ادماج . التواء. انعساف . کثافة. لف : نَول ؛ اقطیرار درپیچیدن و خمیدن گیاه . تزمیل ؛
متمعصلغتنامه دهخدامتمعص . [ م ُ ت َ م َع ْ ع ِ ] (ع ص ) دردآگین شکم . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دردآگین روده . (ناظم الاطباء). رجوع به تمعص شود.
دردناکفرهنگ مترادف و متضادالمبار، الیم، دردآگین، دردآور، دردانگیز، رقتآور، رنجآور، سوزناک، غمانگیز، فجیع، مولم