درساختنلغتنامه دهخدادرساختن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) ساختن . متحد گشتن . (ناظم الاطباء). همدست شدن : أسودبن عفان از فعل این پادشاه ستوه گشت و با مهتران حدیس در ساخت و عملوق را با جمله مهتران بنی طسم مهمان کرد و همه را بکشتند. (مجمل التواریخ والقصص ). در هواداری و حفظ و حر
درسپوختنلغتنامه دهخدادرسپوختن . [ دَ س ِ / س ُ / س َ ت َ ] (مص مرکب ) سپوختن . بعنف در اندرون کردن . (از برهان ) (ناظم الاطباء). در سپوزیدن : وخز؛ در سپوختن سوزن و سنان و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی
درسوختگانلغتنامه دهخدادرسوختگان . [ دَ ت َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 55 هزارگزی شمال خاوری زرند و 18 هزارگزی خاور راه مالرو زرند - راور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir=
درساختنیلغتنامه دهخدادرساختنی . [دَ ت َ ] (ص لیاقت ) درخور سازش و ساختن : ایزد چو نصیب من چنین کرددر ساختنی است با چنین درد.نظامی .
درساختنیلغتنامه دهخدادرساختنی . [دَ ت َ ] (ص لیاقت ) درخور سازش و ساختن : ایزد چو نصیب من چنین کرددر ساختنی است با چنین درد.نظامی .
درفرهنگ فارسی عمیددر اول بعضی مصادر افزوده میشود و معنی کلمه را اندکی تغییر میدهد: درآمدن، درآوردن، درآویختن، دربردن، دررسیدن، دررفتن، درساختن، درگذشتن.
واپرداختنلغتنامه دهخداواپرداختن . [ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) خالی کردن . فارغ کردن : ولیک امشب شب درساختن نیست امید حجره واپرداختن نیست . نظامی .- رخت واپرداختن ؛ ترک گفتن . خالی کردن : گ
غواصیلغتنامه دهخداغواصی . [ غ ُوْ وا ] (حامص ) (از: غواص + ی ، مصدری ) غواص بودن . در آب فرورفتن برای به دست آوردن مروارید و مرجان و جز آن . عمل غوّاص . غیاصة : شغلم افزون ز شغل غواصی است روزیم کم ز روزی کناس . مسعودسعد.لبش با در به
فروآمدنلغتنامه دهخدافروآمدن . [ ف ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) فروافتادن و ریخته شدن خانه و دیوار. (آنندراج ). پایین آمدن و افتادن : بسنگ آسیا ماند بگردش فروآید همی چون سنگ بر سر. ناصرخسرو.کدام دیده به روی تو باز شد همه عمرکه آب دیده به
دیاتومهلغتنامه دهخدادیاتومه . [ ت ُ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) رستنی ذره بینی از گروه جلبکها (رستنیهای ابتدائی فاقد ریشه و ساقه وبرگ و گل ولی دارای کلوروفیل و از منابع عمده ٔ غذای ماهیها) دیاتومه ها بصورت سلولهای منفرد و هم بصورت دسته جمعی وجود دارند رنگ آنها معمولا مایل به زردی یا خرمایی است و در آبه
درساختنیلغتنامه دهخدادرساختنی . [دَ ت َ ] (ص لیاقت ) درخور سازش و ساختن : ایزد چو نصیب من چنین کرددر ساختنی است با چنین درد.نظامی .