طرطقةلغتنامه دهخداطرطقة. [ طَ طَ ق َ ] (ع مص ) بانگ برداشتن . برآوردن بانگی بلند و خشن . طرق و طرق کردن . چکاچاک کردن . درق و درق کردن . تراک کردن . طراق طراق کردن . || طراق طراق کردن استخوان (در حمام ). || در را کوبیدن . (دزی ج 2 ص
دیوسپستلغتنامه دهخدادیوسپست . [ وْ س ِ پ ِ / س ْ پ ِ ] (اِ مرکب ) درق . حندقوق : الاذراق ، بادیوسپست شدن زمین . رجوع به اسپست و دیواسپست شود.
بازفروختنلغتنامه دهخدابازفروختن . [ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) فروختن : اگر بازفروختندی به هر چه عزیزتر بازخریدیمی اما این راه بر آدمی بسته است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 484).هرکه را جامه ای ز مهر بدوخت چونکه بدمهر دید بازفروخت . <p cla