درماندگیلغتنامه دهخدادرماندگی . [ دَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) صفت درمانده . بی چارگی . (آنندراج ). لاعلاجی . واماندگی . اضطرار. اعیاء. الجاء. توکل . خواع . (یادداشت مرحوم دهخدا).ضرورة. (دهار). عجز. فند. قلبة. (منتهی الارب ). کسح .مَندوری . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوا
درماندگیدیکشنری فارسی به انگلیسیdemoralization, desolation, desperation, distress, frustration, need, pinch, prostration
دیرماندگیلغتنامه دهخدادیرماندگی . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب )حالت و چگونگی دیرمانده . کهنگی . (یادداشت مؤلف ).
درماندگی آموختهlearned helplessnessواژههای مصوب فرهنگستانبیانگیزگی و ناتوانی در واکنش به دلیل قرار گرفتن در معرض محرکها و وقایع ناخوشایندی که از اختیار فرد خارج است
نظریۀ درماندگیhelplessness theoryواژههای مصوب فرهنگستاننظریهای برای تبیین تأثیر درماندگی آموخته بر پیدایش افسردگی یا استعدادِ ابتلا به آن
درماندگی آموختهlearned helplessnessواژههای مصوب فرهنگستانبیانگیزگی و ناتوانی در واکنش به دلیل قرار گرفتن در معرض محرکها و وقایع ناخوشایندی که از اختیار فرد خارج است
نظریۀ درماندگیhelplessness theoryواژههای مصوب فرهنگستاننظریهای برای تبیین تأثیر درماندگی آموخته بر پیدایش افسردگی یا استعدادِ ابتلا به آن
درماندگی آموختهlearned helplessnessواژههای مصوب فرهنگستانبیانگیزگی و ناتوانی در واکنش به دلیل قرار گرفتن در معرض محرکها و وقایع ناخوشایندی که از اختیار فرد خارج است
نظریۀ درماندگیhelplessness theoryواژههای مصوب فرهنگستاننظریهای برای تبیین تأثیر درماندگی آموخته بر پیدایش افسردگی یا استعدادِ ابتلا به آن