ترجمه مقاله

دروا

darvā

۱. آویخته؛ سرنگون؛ اندروا.
۲. سرگردان؛ سرگشته: ◻︎ رهروان چون آفتاب آزاد و خندان رفته‌اند / من چرا چون ذره سرگردان و دروا مانده‌ام (خاقانی: ۹۰۶).

۱. تنگ، تنگه، دره
۲. دربایست، دروایست، ضروری

ترجمه مقاله