درونکلغتنامه دهخدادرونک . [ دَ ن َ ] (اِ) بیخی است دوائی شبیه به عقرب که آن را درونج عقربی گویند و درونج معرب آن است . (برهان ). درونج . درونه . خانق النمر. و رجوع به درونج شود.
عقیربةلغتنامه دهخداعقیربة. [ ع ُ ق َ رَ ب َ ] (ع اِ) درونج که گیاهی است به هیئت عقرب . رجوع به درونج شود.
دورنجلغتنامه دهخدادورنج . [ دَ رَ ] (اِ) گیاهی طبی . (ناظم الاطباء). درونج . دورنج عقربی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به درونج شود.