دزدگاهفرهنگ فارسی عمید۱. جایی که دزدان پنهان شوند؛ جای دزدان.۲. محلی که عبورومرور در آن کم باشد و دزدان بهآسانی در آنجا دستبرد بزنند یا کسی را لخت کنند.
دزدوئیهلغتنامه دهخدادزدوئیه . [ دُ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گروه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت . واقع در 40هزارگزی خاور ساردوئیه و 20هزارگزی باختر راه مالرو ساردوئیه به راین . آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ ج
دزدگهلغتنامه دهخدادزدگه . [ دُ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف دزدگاه . مکمن دزدان . کمینگاه : اندر آن ناحیت به معدن کوچ دزدگه داشتند کوچ و بلوچ . عنصری .و رجوع به دزدگاه شود.
دزدهلغتنامه دهخدادزده . [ دُ دَ / دِ] (اِ) در تداول عامه الحاق «ه » به آخر کلمه گاه معنی تحقیر می دهد و گاه همچون الف و لازم عهد ذهنی ، کلمه را معرفه می کند و گویند آقادزده ! به صورت تحقیر.- امثال : دزده گفت ص
دزده رودلغتنامه دهخدادزده رود. [ دُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) رودی که گاه دارای آب و گاه خشک باشد و در نواحی آهکی و گچی دیده میشود. جز در مواقع بارندگیهای زیاد، بستر آن خشک است زیرا آب در زمین نفوذ می کند و جریان عادی آن در زیر زمین انجام میگیرد. (از دائرةالمعارف فارس
نفس دزدهلغتنامه دهخدانفس دزده . [ ن َ ف َ دُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) زمین در یازدهم بهمن ماه جلالی مطابق 25 ژانویه ٔ فرانسوی و ششم دلو، نفس دزده می کشد. (یادداشت مؤلف ). مقابل نفس آشکار.
دزدگهلغتنامه دهخدادزدگه . [ دُ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف دزدگاه . مکمن دزدان . کمینگاه : اندر آن ناحیت به معدن کوچ دزدگه داشتند کوچ و بلوچ . عنصری .و رجوع به دزدگاه شود.