دزدگیرلغتنامه دهخدادزدگیر. [ دُ ] (نف مرکب ) دزدگیرنده . گیرنده ٔ دزد. دستگیرکننده ٔ دزد. کسی و یا چیزی که دزد را می گیرد و نگاه میدارد. (ناظم الاطباء). || شحنه و نظرباز که شناختن و گرفتن دزد در عهده ٔ اوست . (آنندراج ) : فلک دزد و ماه فلک دزدگیربه هم هردو افتاده
دزدگیرفرهنگ فارسی عمید۱. وسیلهای که در اشیاء گرانبها از قبیل خودرو، ملک، یا گاوصندوق کار گذاشته میشود و در اثر تماس یا قطع و وصل شدن نور به صدا درمیآید.۲. [منسوخ] کسی که دزد را دستگیر کند؛ دزدگیرنده؛ دزدبگیر.
دزدگیرفرهنگ فارسی معین(دُ)(اِمر.) اسباب برقی یا الکترونیکی که برای پیشگیری از دزدی نصب می شود تا با کشیدن آژیر یا روشن شدن چراغ دیگران را متوجه سرقت بکند.
دزدرلغتنامه دهخدادزدر. [ دُ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دراگاه بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس . واقع در 10هزارگزی شمال غرب حاجی آباد و 8هزارگزی باختر راه شوسه ٔ کرمان به بندرعباس . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span cl
دزدارلغتنامه دهخدادزدار. [ دِ ] (نف مرکب ) نگهبان دز. دزدارنده . دارنده ٔ دز. کوتوال و ضابط و حافظ قلعه . (برهان ). قلعه دار. (آنندراج ). کوتوال قلعه . (جهانگیری ) : فرستاد پنهان به دزدار خویش که پیش آورد برگ از اندازه بیش . نظامی .