دستادستلغتنامه دهخدادستادست . [ دَ دَ ] (اِ مرکب ) (مرکب از دست + الف وقایه + دست ) سودای نقدانقد؛ یعنی چیزی بگیرند و همان لحظه قیمت بدهند. (برهان ). نقد. دست به دست دادن . (آنندراج ). سودای نقد به نقد یعنی هرچه خرند همان لحظه قیمت وی را دهند. (ناظم الاطباء). مقابل پسادست یعنی نسیه . ناجزاً بناج
دستادستفرهنگ فارسی عمید۱. ویژگی سودا و معاملۀ نقد که چیزی بخرند و پول آن را همان ساعت بدهند؛ پیشادست: ◻︎ ستد و داد مکن هرگز جز دستادست / که پسادست خلاف آرد و الفت ببرد (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۴).۲. تنبهتن.
پسادستلغتنامه دهخداپسادست . [ پ َ دَ ] (اِ مرکب ) نسیه باشد (مقابل دستادست و پیشادست ، نقد) که بهاء متاع خریده در زمان خرید ندهند و بوقتی دیگر محوّل کنند : ستد و داد مکن هرگز جز دستادست که پسادست خلاف آرد و صحبت ببرد.ابوشکور.
دیناًلغتنامه دهخدادیناً. [ دَ نَن ْ ] (ع ق ) نسیه . (یادداشت مؤلف ). مقابل نقداً. پسادست . مقابل دستادست .
خوش خریدلغتنامه دهخداخوش خرید. [ خوَش ْ / خُش ْ خ َ ] (ص مرکب ) نقدمعامله کن . نسیه نخر. که دستادست خرد. (از ناظم الاطباء).