دستارانلغتنامه دهخدادستاران . [ دَ ] (اِ مرکب ) از: دستار + ان . اجرت و مزدی باشد که پیش از کار کردن به مزدور دهند. (برهان ) (آنندراج ). پیش مزد. پیش داد. داشن . بُرکة. (تاج العروس ذیل ماده ٔ دشن ). || شاگردانه . (لغت فرس اسدی ) (برهان ) (آنندراج ). فغیاز. نوداران . شیرینی . شادیانه . درستاران <
دستارانفرهنگ فارسی عمید۱. مزدی که پیش از کار کردن به مزدور بدهند.۲. شاگردانه؛ انعام: ◻︎ بستی قصب اندر سر ای دوست به مشتی زر / سه بوسه بده ما را ای دوست به دستاران (عسجدی: ۵۱).
دستورانلغتنامه دهخدادستوران . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کهنه بخش جغتای شهرستان سبزوار. واقع در 120هزارگزی باختر جغتای و کنار راه مالرو عمومی جغتای به شریف آباد، با 409 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ
دستورگان روپوشانیcloaking scriptواژههای مصوب فرهنگستانزیربرنامهای که در کارسازهای وب ماندگار میشود و میتواند تشخیص دهد که درخواستگر یا بییندة صفحة ورودی جویشگر است یا فردی معمولی
دستورگاننویسیscriptingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی برنامهنویسی که معمولاً درون یک برنامه کاربردی موجود اجرا میشود
زبان دستورگانscript languageواژههای مصوب فرهنگستاننوعی زبان برنامهنویسی ساده که با آن میتوان دستورگان نوشت
درستارانلغتنامه دهخدادرستاران . [ دَ رَ ] (اِ) درستان . شاگردانه . (برهان ). شاگردانه و وجهی که علاوه بر اجرت استاد به شاگرد دهند. (ناظم الاطباء).اما کلمه مصحف دستاران است که در برهان و به تبع اودر ناظم الاطباء غلط نقل شده است و صحیح آن دستاران باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دستاران شود.<br
درستانلغتنامه دهخدادرستان . [ دَ رَ ] (اِ) درستاران . شاگردانه باشد و آن درمی چند است که بعد از اجرت استاد به شاگرد دهند. (برهان ) (آنندراج ). نوداران . (اوبهی ). این صورت کلمه در برهان و دیگر فرهنگها گویا غلط و صحیح آن دستاران باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دستاران شود.
پیش مزدلغتنامه دهخداپیش مزد. [ م ُ ] (اِ مرکب ) مساعده . ربون . (اسدی ) . ارمون . دستاران . پیش دست . پیشادست . بیعانه (آنندراج ).
برمغازلغتنامه دهخدابرمغاز. [ ب َ م َ ] (اِ مرکب ) شاگردانه را گویند و آن زری است اندک که بعد از اجرت استاد برسم انعام به شاگرد دهند. (برهان ) (از آنندراج ). دستاران . برمغازه .