دستاقلغتنامه دهخدادستاق . [ دُ ] (ترکی ، ص ، اِ) بندی و محبوس . (آنندراج ). محبوس . در قید. در زنجیر. (ناظم الاطباء) : شدم دستاق ترک روز و شب در خانه ٔ زینی تبسم حقه ٔ لعلی تغافل عشوه آئینی . فطرت (از آنندراج ).ز هیبت تو نموده ست دس
دستاک 2racketواژههای مصوب فرهنگستانابزاری ورزشی متشکل از دسته و صفحهای معمولاً گرد یا بیضی برای ضربه زدن به توپ یا پرتوپ متـ . راکت
دِسْتَکْ دِسْتَکْگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی کار کردن ، مداومت در کار ، استمرار در فعالیت ، زحمت کشیدن ، تلاش بی وقفه ، کار یَدی ، کارگری ، حمالی کردن
دستکلغتنامه دهخدادستک . [ دَ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان بوشهر واقع در 9هزارگزی جنوب بوشهر و کنارراه شوسه ٔ شیراز به کازرون در ساحل دریا. آب آن از چاه تأمین میشود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).<br
دستکلغتنامه دهخدادستک . [ دَ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ذهاب بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین . واقع در 10هزارگزی شمال باختری سرپل ذهاب و کنار راه فرعی یاویسی ، با 150 تن سکنه . آب آن از سراب سیدصادق تأمین می شود. (از فرهن
دستاقیلغتنامه دهخدادستاقی . [ دُ ] (ص نسبی ) منسوب به دستاق در معنی زندان . زندانی . حبسی . (ناظم الاطباء).
حبسفرهنگ مترادف و متضاد۱. بازداشتگاه، زندان، سجن، حبسگاه، سیاهچال، محبس ۲. بازداشت، توقیف، زندانی، گرفتار، محبوس، مقید ۳. اسارت، دستاق، گرفتاری ۴. بند، ضبط، نگهداری ۵. بازداشتن ۶. توقیف کردن، بازداشت کردن، زندانی کردن ≠ آزاد کردن ۷. نگه داشتن، حفظ کردن
خانهلغتنامه دهخداخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) آن جایی که در آن آدمی سکنی می کند. (ناظم الاطباء). سرا. منزل . مستَقَرّ : برگزیدم بخانه تنهایی از همه کس درم ببستم چست . شهیدبلخی .کنون همانم و خانه همان
دستاقیلغتنامه دهخدادستاقی . [ دُ ] (ص نسبی ) منسوب به دستاق در معنی زندان . زندانی . حبسی . (ناظم الاطباء).