ترجمه مقاله

دستوار

dastvār

۱. = دستبند
۲. چوبدستی؛ عصا: ◻︎ وقت قیام هست عصا دستگیر من / بیچاره آن‌که او کند از دستوار پای (کمال‌الدین‌اسماعیل: ۱۲۱).
۳. دستیار؛ مددکار؛ همدست: ◻︎ به ایران بسی دوستدارش بُوَد / چو خاقان یکی دستوارش بُوَد (فردوسی: ۸/۱۸۹).

ترجمه مقاله