دستگیریلغتنامه دهخدادستگیری . [ دَ ] (حامص مرکب ) گرفتن دست کسی به اعانت . دستیاری . اعانت . کمک . یاری . مددکاری .یاریگری . (شرفنامه ). معاونت . مساعدت . معاضدت . مدد. همراهی . امداد. اعانت و یاری (آنندراج ) : نومید شده ز دستگیری با ذل یتیمی و اسیری . <p clas
دستگیریفرهنگ فارسی عمید۱. دست کسی را گرفتن و به او کمک کردن؛ کمک؛ یاری؛ مدد.۲. گرفتار ساختن و اسیر کردن کسی.
دستگیری کردنلغتنامه دهخدادستگیری کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اعانت و مساعدت و معاضدت و یاری و مددکاری کردن : بدان پرورانیدم این تار راکه تا دستگیری کند یار را. فردوسی .گه نعمت دهد نقصان پذیری کند هنگام حیرت دستگیری . <p class="
دستگیری نمودنلغتنامه دهخدادستگیری نمودن . [ دَ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) دستگیری کردن . اعانت کردن : به صحبتش شادمانی کردند و به نان و آبش دستگیری نمودند. (گلستان ).
دستگیری کردنلغتنامه دهخدادستگیری کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اعانت و مساعدت و معاضدت و یاری و مددکاری کردن : بدان پرورانیدم این تار راکه تا دستگیری کند یار را. فردوسی .گه نعمت دهد نقصان پذیری کند هنگام حیرت دستگیری . <p class="
دستگیری نمودنلغتنامه دهخدادستگیری نمودن . [ دَ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) دستگیری کردن . اعانت کردن : به صحبتش شادمانی کردند و به نان و آبش دستگیری نمودند. (گلستان ).
دستگیری کردنلغتنامه دهخدادستگیری کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اعانت و مساعدت و معاضدت و یاری و مددکاری کردن : بدان پرورانیدم این تار راکه تا دستگیری کند یار را. فردوسی .گه نعمت دهد نقصان پذیری کند هنگام حیرت دستگیری . <p class="
دستگیری نمودنلغتنامه دهخدادستگیری نمودن . [ دَ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) دستگیری کردن . اعانت کردن : به صحبتش شادمانی کردند و به نان و آبش دستگیری نمودند. (گلستان ).