دشناملغتنامه دهخدادشنام . [ دُ ] (اِ مرکب ) (از: دش = دژ، بد + نام ) لغةً به معنی اسم بد. در پهلوی ، دوشنام ، به معنی با نام بد، شهرت بد. (حاشیه ٔ معین بر برهان ). در اصل دشت نام است ، دُشت به معنی زشت و نام عبارت از القاب و خطاب . (غیاث ). نام زشت و فحش و سرزنش و طعنه و بهتان و لعنت . (ناظم ا
دشنامدیکشنری فارسی به انگلیسیbillingsgate, curse, execration, expletive, invective, malediction, oath, swearword
دشنام دهندهلغتنامه دهخدادشنام دهنده . [ دُ دَ هََ دَ / دِ ] (نف مرکب ) ناسزا گوینده . برشمرنده . زشت گوینده . کسی که دشنام میدهد. (ناظم الاطباء). لاعن . (از منتهی الارب ). || (اِ) انگشت سبابه . (ناظم الاطباء).
اقذعرارلغتنامه دهخدااقذعرار. [ اِ ذِ ] (ع مص ) دادن دشنام بعد دشنام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دشنام از پی دشنام دادن .
استبابلغتنامه دهخدااستباب . [اِ ت ِ ] (ع مص ) یکدیگر را دشنام دادن . (زوزنی ). با هم دشنام دادن . (منتهی الارب ). بیکدیگر دشنام دادن .
بدزبانفرهنگ فارسی عمیدکسی که به دیگران ناسزا میگوید و دشنام میدهد؛ بدگو؛ دشنامدهنده؛ ناسزاگوینده؛ بددهان.
دشناملغتنامه دهخدادشنام . [ دُ ] (اِ مرکب ) (از: دش = دژ، بد + نام ) لغةً به معنی اسم بد. در پهلوی ، دوشنام ، به معنی با نام بد، شهرت بد. (حاشیه ٔ معین بر برهان ). در اصل دشت نام است ، دُشت به معنی زشت و نام عبارت از القاب و خطاب . (غیاث ). نام زشت و فحش و سرزنش و طعنه و بهتان و لعنت . (ناظم ا
دشنامدیکشنری فارسی به انگلیسیbillingsgate, curse, execration, expletive, invective, malediction, oath, swearword
بادشناملغتنامه دهخدابادشنام . [ دِ ] (اِ مرکب ) بمعنی بادشفام است . (برهان ) (آنندراج ). بادشفام و بادژنام سرخی مفرط که از غلبه ٔ خون بر رخ و سایر اندام ظاهر شود و سرخ باد نیز گویند، و گفته اند که آن مقدمه ٔ جذام است و در اصل باددشنام و باددژنام بوده یعنی زشت نام چه دش و دژ بالضم در لغت فرس بمعن
دشناملغتنامه دهخدادشنام . [ دُ ] (اِ مرکب ) (از: دش = دژ، بد + نام ) لغةً به معنی اسم بد. در پهلوی ، دوشنام ، به معنی با نام بد، شهرت بد. (حاشیه ٔ معین بر برهان ). در اصل دشت نام است ، دُشت به معنی زشت و نام عبارت از القاب و خطاب . (غیاث ). نام زشت و فحش و سرزنش و طعنه و بهتان و لعنت . (ناظم ا