بیزار، بیمیل، دلسرد، مایوس، وازده ≠ راغب، مایل
jaded, sick
revolt
surfeit
bore, revolt, satiate
ناراحت.
cloy
بیزار کردن، متنفر کردن، دلزده کردن
بیزار، دلزده، متنفر، نفور
وازده شدن، دلزده شدن، ناامید شدن، دلسرد شدن، بیرغبتشدن
بیزار ساختن، متنفر کردن، دلزده کردن ≠ شایق کردن
بیزارشدن، دلزده شدن، متنفر شدن، نفور گشتن