دِلواگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی منظره زیبا و با صفا ، با صفا ، خوشرو و مهربان ، طبیعت فوق العاده
دلوارلغتنامه دهخدادلوار. [ دِ ] (اِخ )دهی است از دهستان ساحلی بخش اهرم شهرستان بوشهر. واقع در 30 هزارگزی جنوب باختری اهرم و کنار راه شوسه ٔ سابق بوشهر به لنگه در ساحل دریا. با 661 تن سکنه .آب آن از چاه است . (از فرهنگ جغرافیای
دلوارلغتنامه دهخدادلوار. [ دِ ] (ص مرکب ) دلور. بی باک . شجاع . دلاور. متهور. باجرأت . (ناظم الاطباء).
دلواپسفرهنگ فارسی عمیدنگران؛ آشفته؛ پریشانخیال؛ کسی که از تصور پیشامد بد نگران و ترسناک است؛ دلاندروای.
دلواپسیفرهنگ فارسی عمیدنگرانی؛ تشویش: ◻︎ چه فارغند ز دلواپسی عزیزانی / که دل به عشوۀ زیبای بیوفا ندهند (صائب: لغتنامه: دلواپسی).
دلوارلغتنامه دهخدادلوار. [ دِ ] (اِخ )دهی است از دهستان ساحلی بخش اهرم شهرستان بوشهر. واقع در 30 هزارگزی جنوب باختری اهرم و کنار راه شوسه ٔ سابق بوشهر به لنگه در ساحل دریا. با 661 تن سکنه .آب آن از چاه است . (از فرهنگ جغرافیای
دلوارلغتنامه دهخدادلوار. [ دِ ] (ص مرکب ) دلور. بی باک . شجاع . دلاور. متهور. باجرأت . (ناظم الاطباء).
دلواپسفرهنگ فارسی عمیدنگران؛ آشفته؛ پریشانخیال؛ کسی که از تصور پیشامد بد نگران و ترسناک است؛ دلاندروای.
دلواپسیفرهنگ فارسی عمیدنگرانی؛ تشویش: ◻︎ چه فارغند ز دلواپسی عزیزانی / که دل به عشوۀ زیبای بیوفا ندهند (صائب: لغتنامه: دلواپسی).