دمیدگیلغتنامه دهخدادمیدگی . [ دَدَ / دِ ] (حامص ) حالت دمیدن . نفخه . (یادداشت مؤلف ). || هر نوع جوش که بر تن برآید چون بثره و آبله و جز آن . آماس . آماه . برآمدگی . (یادداشت مؤلف ). بروز بثور در پوست بدن . (ناظم الاطباء) : دمیدگی دهان
ژان دمدالغتنامه دهخداژان دمدا. [ دُ م ِ ] (اِخ ) (قدیس ) مولد او مدا نزدیک میلان . در اواخر قرن یازدهم میلادی متولد شد و بسال 1159 م . به همان شهر درگذشت و ذکران او بیست وششم سپتامبر است .
دمدهلغتنامه دهخدادمده . [ دِ م ُ دِ ] (فرانسوی ، ص ) کلمه ٔ مأخوذ از فرانسه به معنی متروک و ازمدافتاده و با فعل شدن به کار رود: کلاه گذاشتن دمده شده است . (از یادداشت مؤلف ).
دمیدهلغتنامه دهخدادمیده . [ دَ دَ / دِ ] (ن مف ) فوت کرده . پف کرده . || که در آن بدمند. نای و بوق و مشک و هر چیزی که در آن دمیده باشند : ز نای دمیده بر آهنگ دورگمان بود کآمد سرافیل و صور. نظامی . |
نفثةلغتنامه دهخدانفثة. [ ن َ ث َ ] (ع اِ) یکی نفث است . (از اقرب الموارد). رجوع به نفث شود. || دمیدگی . || دمیدگی افسونگر و دم دهنده . (ناظم الاطباء). || انداخته شده . (یادداشت مؤلف ). || کلام . (یادداشت مؤلف ).
احطاطلغتنامه دهخدااحطاط. [ اِ ] (ع مص ) دمیدگی آوردن روی یا فربه شدن و تهبج کردن : احطَّ وجهه . (منتهی الارب ).
بردمیدگیلغتنامه دهخدابردمیدگی . [ ب َ دَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حاصل مصدر است از بردمیدن . رجوع به بردمیدن شود.