دنجلغتنامه دهخدادنج . [ دِ ] (ترکی ، ص ) در اصطلاح عامیانه از کلمه ٔ «دینج » ترکی به معنی خلوت و آرام . جای بی آمد و شد. جایی که خلوت و بی شور و جلب و هیاهو باشد. آرام و آسوده : گوش دنج . گوشه ٔ دنج . (یادداشت مؤلف ). جای امن و امان و جای آسایش و مخلا بطبع. (ناظم الاطباء). || در آذربایجان ب
دنجلغتنامه دهخدادنج . [ دُ ن ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ دَنوج .(منتهی الارب ) (از آنندراج ). || ج ِ داناج است ، به معنی دانشمند که معرب داناست . (آنندراج ). ج ِداناج . (ناظم الاطباء). رجوع به دانا و داناج شود.
شهپروانۀ مشبکDanaus plexippusواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از شهپروانهایان و راستۀ پروانهسانان که دارای بالهایی حنایی درخشان با انشعابهای درختیشکل سیاه و درخشان است
دنگزلغتنامه دهخدادنگز. [ دُ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بخش بوکان شهرستان مهاباد با 335 تن سکنه . آب آن از سیمین رود و راه آن مالرو است . در دو محل به فاصله ٔ یکهزار متر به نام دنگز بالا و پایین مشهور و سکنه ٔ دنگز پایین 8
دینیزلغتنامه دهخدادینیز. (اِخ ) (در زبان پرتغالی دینیژ) (1261- 1325م .) شاه پرتغال (1279-1325 م .) پسر و جانشین آلفونسوی سوم و مانند پدربزرگش آلفونسوی دهم کاس
ذنجلغتنامه دهخداذنج . (اِخ ) در تاریخ سیستان ذکر او آمده است و او یکی از اجداد بخت نرسی و از اخلاف منوچهر پادشاه پیشدادی ایران است . (تاریخ سیستان ص 34).
دنج کلالغتنامه دهخدادنج کلا. [ دِ ک َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان علی آباد بخش مرکزی شهرستان شاهی . آب آن از نهر شاهرود و رودخانه ٔ تالار. سکنه ٔ آن 250 تن و راه آن اتومبیلرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
دنج کلالغتنامه دهخدادنج کلا. [ دِ ک َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان علی آباد بخش مرکزی شهرستان شاهی . آب آن از نهر شاهرود و رودخانه ٔ تالار. سکنه ٔ آن 250 تن و راه آن اتومبیلرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
خدنجلغتنامه دهخداخدنج . [ خ َ دَ ] (اِ) دورنگ و بتازیش ابلق نامند. (شرفنامه ٔ منیری ). خلنج . (برهان ). خلنگ . ابلک .
دادنجلغتنامه دهخدادادنج . [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند. واقع در 48 هزارگزی جنوب قاین به بیرجند. کوهستانی ، معتدل دارای 29 سکنه . آب آن از قنات ، محصول آنجا غلات و شلغم و چغندر است . شغل اهالی آن زر
مدنجلغتنامه دهخدامدنج . [ م َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مسکوتان بخش بمپور شهرستان ایرانشهر. در 140هزارگزی مغرب بمپور برکنار راه مسکوتان به رمشک ، در منطقه ٔ کوهستانی گرمسیری واقع است و 700 تن سکنه دارد آبش از رودخانه ، مح
فودنجلغتنامه دهخدافودنج . [ ن َ ] (معرب ، اِ) پودینه . پونه . وتنج . حبق . پودنه . غاغ . (یادداشت مؤلف ). بری و بستانی و نهری و جبلی باشد، و مراد از مطلق آن بری است . (حکیم مؤمن ). رجوع به پونه و فوتنج شود.