دهل زنلغتنامه دهخدادهل زن . [ دُ هَُ زَ ] (نف مرکب ) آنکه دهل زند. آنکه دهل نوازد. دهل نواز. طبال . (یادداشت مؤلف ). طبال و دف زن و کسی که طبل می نوازد. (ناظم الاطباء) : دهل زن چو شد بر دهل خشمناک برآورد فریاد ازآب و خاک . نظامی .که
سامانۀ حملونقل تلفنیdial-a-ride transportation system, dial-a-rideواژههای مصوب فرهنگستانسامانۀ حملونقلی که در آن وسایل نقلیه با درخواست تلفنی در اختیار متقاضیان قرار میگیرد
بوق آزادdial toneواژههای مصوب فرهنگستاننشانک/ سیگنالی که مرکز تلفن ارسال میکند تا آمادگی خود را برای دریافت شمارۀ مورد نظر برخوان اعلام کند
شمارهگیری 2dial-upواژههای مصوب فرهنگستانویژگی خدماتی که در آن کاربر اینترنت ابتدا ازطریق شمارهگیری بهکمک مودم، به مرکز تلفن متصل و از آنجا به مودم شرکت ارائهکنندۀ خدمات اینترنتی مرتبط میشود
دسترسی با شمارهگیریdial-up accessواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای دسترسی به اینترنت که با خط تلفن عادی انجام میشود و دارای سرعت 56kbps است
دماسنج لیداری جذب تفاضلیdifferential absorption lidar thermometer, DIAL thermometerواژههای مصوب فرهنگستاندورکاو فعالی که دما را با استفاده از لیزر میسنجد
دهل زنیلغتنامه دهخدادهل زنی . [دُ هَُ زَ ] (حامص مرکب ) عمل و صفت دهلزن . (یادداشت مؤلف ). زدن دهل . نواختن دهل . رجوع به دهل زن شود.
دهل نوازلغتنامه دهخدادهل نواز. [ دُ هَُ ن َ ] (نف مرکب ) دهل زن و طبال . کسی که طبل می نوازد. (ناظم الاطباء). و رجوع به دهل زن شود.
دهللغتنامه دهخدادهل . [ دَ ] (ع اِ) وقت حاضر. || چیز اندک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
دهللغتنامه دهخدادهل .[ دُ هَُ ] (اِ) نوعی از طبل و نقاره . (ناظم الاطباء). نام ساز معروف . (غیاث ). عیر. کوس . (منتهی الارب ). طبل . (زمخشری ). سازی معروف و در هندی دهول گویند. (از آنندراج ). تبیر. تبیره . شندف . طبل بزرگ . (یادداشت مؤلف ) : آواز بوق و دهل بخاست . (ت
ساز و دهللغتنامه دهخداساز و دهل . [ زُ دُ هَُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و سرنا. ساز و نقاره . تار و تنبک . تار و طنبور.
دهللغتنامه دهخدادهل . [ دَ ] (ع اِ) وقت حاضر. || چیز اندک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
دهللغتنامه دهخدادهل .[ دُ هَُ ] (اِ) نوعی از طبل و نقاره . (ناظم الاطباء). نام ساز معروف . (غیاث ). عیر. کوس . (منتهی الارب ). طبل . (زمخشری ). سازی معروف و در هندی دهول گویند. (از آنندراج ). تبیر. تبیره . شندف . طبل بزرگ . (یادداشت مؤلف ) : آواز بوق و دهل بخاست . (ت
بیدهللغتنامه دهخدابیدهل . [ هَِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بابالی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد است و 120تن سکنه دارد. صنایع دستی زنان آن سیاه چادربافی و راه اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).