دهیوپدلغتنامه دهخدادهیوپد. [ دَهَْ پ َ ] (فارسی باستان ، اِ مرکب ) دهیوپت . رجوع به دهیوپت شود. || امر به معروف و نهی از منکر. (از برهان ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ).
دحوضلغتنامه دهخدادحوض . [ دَ ] (اِخ ) موضعی است به حجاز. (منتهی الارب ). جاییست در حجاز. (معجم البلدان ).
دحوضلغتنامه دهخدادحوض . [ دُ ] (ع مص ) باطل شدن حجت . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). باطل شدن . (زوزنی ).
دهیوپتلغتنامه دهخدادهیوپت . [ دَه ْ پ َ ] (فارسی باستان ، اِ مرکب ) مرکب از: دهیو (= دیه به معنی ناحیه و کشور) + پت (= پد، پسوند دارندگی ) مالک و فرمانروای ناحیه یا کشور. از عهد بسیار کهن ایرانیان جامعه ٔ دودمانی تشکیل داده بودند که از جهت تقسیمات ارضی مبتنی بر 4</spa