دویبةلغتنامه دهخدادویبة. [ دُ وَ ب َ ] (ع اِ مصغر) مصغر دابة. (ناظم الاطباء). تصغیر دابة. جمنده . جانورک . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دابة شود.
دیوبچهلغتنامه دهخدادیوبچه . [ وْ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) دیوزاده . بچه ٔ دیو. زائیده شده از دیو. دیوزاد : جهان شد بر آن دیوبچه سیاه ز بخت س
دوبهbargeواژههای مصوب فرهنگستانشناوری با کف مسطح که عرشۀ آن ممکن است دارای انبار باشد؛ اکثر این شناورها بهوسیلۀ شناور دیگری یدک میشوند، اما برخی دارای نیروی کِشنده هستند و از آنها برای حمل بار در آبراههای ساحلی استفاده میشود
تضریبفرهنگ فارسی عمید۱. سخت زدن.۲. دوبههمزنی کردن؛ فتنه انگیختن.۳. چیزی را با چیزی دیگر مخلوط کردن.
سخن چینفرهنگ فارسی عمیدکسیکه سخن یا سرّ کسی را به دیگری بگوید و دوبههمزنی کند؛ خبرکش؛ نمّام: ◻︎ میان دو تن جنگ چون آتش است / سخنچین بدبخت هیزمکش است (سعدی۱: ۱۶۲).
ناخنفرهنگ فارسی عمیداستخوان نازک روی سرانگشت دست و پا.⟨ ناخن به دندان ماندن: [قدیمی، مجاز] انگشت به دهان ماندن؛ از فرط حیرت انگشت به دهان گرفتن: ◻︎ بدیشان از غنیمت داد چندان / که خلقی ماند از آن ناخنبهدندان (نزاری: لغتنامه: ناخن به دندان ماندن).⟨ ناخن زدن: (مصدر متعدی)۱. چیزی را با ناخن
دوبهbargeواژههای مصوب فرهنگستانشناوری با کف مسطح که عرشۀ آن ممکن است دارای انبار باشد؛ اکثر این شناورها بهوسیلۀ شناور دیگری یدک میشوند، اما برخی دارای نیروی کِشنده هستند و از آنها برای حمل بار در آبراههای ساحلی استفاده میشود
دوبهbargeواژههای مصوب فرهنگستانشناوری با کف مسطح که عرشۀ آن ممکن است دارای انبار باشد؛ اکثر این شناورها بهوسیلۀ شناور دیگری یدک میشوند، اما برخی دارای نیروی کِشنده هستند و از آنها برای حمل بار در آبراههای ساحلی استفاده میشود