لغتنامه دهخدا
دودل . [ دُ دِ ] (ص مرکب ) دودله . بی ثبات . متردد. مردد. شکاک . مریب . مذبذب . مرتاب . شاک . مقابل یکدل . (یادداشت مؤلف ). کسی را گویند که در امری متردد باشد (برهان ). متفکر و سراسیمه ، برعکس یکدله . (آنندراج ). رجوع به دودله شود.- دودل بودن ؛ ت