دوربینیلغتنامه دهخدادوربینی . (حامص مرکب ) صفت و حالت دوربین . دیدن موجودات از فاصله ٔ دور. دیدن دور بهتر از نزدیک . || مآل اندیشی و عاقبت اندیشی و بصیرت .(ناظم الاطباء). صفت و حالت دوراندیش . دوراندیشی . آخربینی . تدبیر درکارها. (یادداشت مؤلف ) : تو از شهامت و کیاست
دوربینیفرهنگ فارسی عمید۱. دیدن از دور.۲. (پزشکی) حالت چشم که دور را بهتر از نزدیک ببیند.۳. [مجاز] دوراندیشی.
دوربینیhyperopiaواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اختلال در شکست نور که در آن پرتوهای موازی نور در کانونی واقع در پشت شبکیه تلاقی میکنند
دوربنیلغتنامه دهخدادوربنی . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس . واقع در 87 هزارگزی باختر قشم سر راه مالرو قشم به باسعید. 180 تن سکنه . آب آن از چاه و باران تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class
دوربینفرهنگ فارسی عمید۱. وسیلهای مرکب از یک یا دو لوله و عدسی که با آن جاها و چیزهایی را که در مسافت دور باشد میبینند. Δ در قرن ۱۷ میلادی اختراع شده.۲. (اسم، صفت فاعلی) [مقابلِ نزدیکبین] (پزشکی) کسی که چشمش دور را بهتر از نزدیک ببیند.۳. (عکاسی) دوربین عکاسی.۴. (اسم، صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] دور
دوربینلغتنامه دهخدادوربین .(نف مرکب ) کسی که از دور خوب می بیند. (ناظم الاطباء). دوربیننده . که قدرت دیدن دوردست را دارد. که اشیاءیا اشخاص دوردست را تواند دیدن . که دید چشم و نیروی بینائی قوی برای دیدن فاصله ٔ دور دارد : دیرخواب و زودخیز و تیزسیر و دوربین خوش عنا