abductionsدیکشنری انگلیسی به فارسیربودن، ربایش، سرقت، عمل ربودن، دورشدگی، دوری از مرکز بدن، قیاسی، قیاس
abductionدیکشنری انگلیسی به فارسیآدم ربایی، ربایش، سرقت، عمل ربودن، دورشدگی، دوری از مرکز بدن، قیاسی، قیاس
اختطافدیکشنری عربی به فارسیعمل ربودن (زن و بچه و غيره) , ربايش , دورشدگي , دوري از مرکز بدن , قياسي , قياس , دزدي هواپيما وساير وساءط نقليه ومسافران ان
معزولیلغتنامه دهخدامعزولی . [ م َ ] (حامص ) مقابل مشغولی . (آنندراج ). گوشه نشینی و خانه نشینی و بیکاری و بی شغلی و محرومی و دورشدگی از شغل و درجه و منصب . (ناظم الاطباء). برکنار شدگی از کار و وظیفه : روز درماندگی و معزولی درد دل پیش دوستان آرند. <p class="au
نزوللغتنامه دهخدانزول . [ ن ُ ] (ع مص ) فرودآمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از زوزنی ). پائین آمدن . (از ناظم الاطباء). انحدار. (از اقرب الموارد) (از المنجد). ضد صعود. (ناظم الاطباء). از بالا به پائین فرودآمدن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). فروشدن