دورونهلغتنامه دهخدادورونه . [ دُ ن َ / ن ِ ] (اِ) آژفنداک . قوس قزح . (ناظم الاطباء).رنگین کمان . کمان رستم . درونه . رجوع به درونه شود.
دورانگهلغتنامه دهخدادورانگه . [ دَ / دَ وَ گ َه ْ ](اِ مرکب ) دوران گاه . جولانگاه . گردشگاه : ای باغ داد و بیضه ٔبغداد مرحبادورانگه سپهر و سفرگاه انجمن .خاقانی .
دارونهلغتنامه دهخدادارونه . [ دارْ وَ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان هنام و بسطام بخش سلسله شهرستان خرم آباد، در 21هزارگزی جنوب خاوری الشتر و 18 هزارگزی خاور شوسه خرم آباد به کرمانشاه واقع و محلی است تپه ماهور. سردسیر. مالاریائی و
دارونهلغتنامه دهخدادارونه . [ دارْ وَ ن ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش صالح آباد شهرستان ایلام که در یک هزارگزی جنوب خاوری صالح آباد و 4 هزارگزی باختر راه شوسه ایلام - مهران واقع و سکنه آن 45 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران
دارونهلغتنامه دهخدادارونه . [ دارْ وَ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان میش خاص بخش بدره شهرستان ایلام ، در 240 هزارگزی جنوب خاور ایلام و سه هزارگزی شمال راه بدره به ایلام واقع و محلی است کوهستانی ، سردسیر و سکنه ٔ آن 250 تن است . آب
دورپایانهoff-street terminalواژههای مصوب فرهنگستانپایانهای که دور از مسیر تردد وسایل نقلیه قرار دارد