دوزخ گلولغتنامه دهخدادوزخ گلو. [ زَ گ َ ] (ص مرکب ) شکم خواره . شکم باره . شکم پرست . پرخوار. پرخواره : در زمان پیش آمد آن دوزخ گلوحجتش آنکه خدا گفته کلوا. مولوی .رجوع به مترادفات کلمه شود.
دوزخلغتنامه دهخدادوزخ . [ زَ ] (اِ) جهنم . (لغت محلی شوشتر). جهنم به عقیده ٔ همه ٔ ادیان ، جایی در جهان دیگر که بزه کاران را در آنجا به انواع عقوبت کیفر دهند. (یادداشت مؤلف ). نقیض بهشت و نام درکات سبعه ٔ آن چنین است : 1 - جهنم ، جای اهل کبایر که بی توبه مرد
دوزخیلغتنامه دهخدادوزخی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به دوزخ . (آنندراج ) (غیاث ). کسی که در دوزخ جای دارد. ج ، دوزخیان . (ناظم الاطباء). ازاهل دوزخ . جهنمی . اهل جهنم . از دوزخ . آن کس که در دوزخ است . مقابل بهشتی . (یادداشت مؤلف ) : حاسداهرگز نبینی تا تو باشی روی عقل
دوزخلغتنامه دهخدادوزخ . [ زَ ] (اِ) جهنم . (لغت محلی شوشتر). جهنم به عقیده ٔ همه ٔ ادیان ، جایی در جهان دیگر که بزه کاران را در آنجا به انواع عقوبت کیفر دهند. (یادداشت مؤلف ). نقیض بهشت و نام درکات سبعه ٔ آن چنین است : 1 - جهنم ، جای اهل کبایر که بی توبه مرد
دوزخلغتنامه دهخدادوزخ . [ زَ ] (اِ) جهنم . (لغت محلی شوشتر). جهنم به عقیده ٔ همه ٔ ادیان ، جایی در جهان دیگر که بزه کاران را در آنجا به انواع عقوبت کیفر دهند. (یادداشت مؤلف ). نقیض بهشت و نام درکات سبعه ٔ آن چنین است : 1 - جهنم ، جای اهل کبایر که بی توبه مرد
خازن دوزخلغتنامه دهخداخازن دوزخ . [ زِ ن ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مالک دوزخ . کلیددار دوزخ . خزینه دار دوزخ .
مالک دوزخلغتنامه دهخدامالک دوزخ . [ ل ِ ک ِ زَ ] (اِخ ) نام فرشته ٔ موکل دوزخ : بوزنه بیهوش از درخت بیفتاد و جان به خزانه ٔ مالک دوزخ فرستاد. (سندبادنامه ص 223). و زندان درک اسفل و زندانبان مالک دوزخ . (سندبادنامه ص <span class="hl" dir="lt
هفت دوزخلغتنامه دهخداهفت دوزخ . [ هََ زَ ] (اِخ ) گویند که دوزخ یکی است مگر طبقات هفت دارد، و اسامی هفت طبقه این است : سقر، سعیر، لظی ، حطمة، جحیم ، جهنم ، هاویه که از همه اسفل است . (از غیاث ) : باکش ز هفت دوزخ سوزان نی زهرا چو هست یار و مددکارش .<p class="aut